ما پرندگان را خوردیم، خوردیم شان … می‌خواستیم آوازشان میان گلوی مان بالا بپیچد و از درون دهان مان بشکفد بیرون، پس خوردیم شان … می‌

ما پرندگان را خوردیم، خوردیم شان ... می خواستیم آوازشان میان گلوی مان بالا بپیچد و از درون دهان مان بشکفد بیرون، پس خوردیم شان ... می خواستیم پرهاشان از بدن مان جوانه زند ... بال هاشان را می خواستیم، دل مان می خواست مانند آنها پر بگشاییم، آزادانه اوج بگیریم بر فراز درخت ها و ابرها، پس خوردیم شان ... به آنها نیزه زدیم، چماق کوفتیم، پاهاشان را در هم پیچیدیم، به تورشان انداختیم، به سیخ شان کشیدیم، بر زغال داغ شان نهادیم و تمام اینها از عشق بود ... ما عاشق شان بودیم...
سرپناه کاغذی
مارگارت اتوود
ساحت زیست
@sahatzist

http://s1.upzone.ir/9539/3dff3a076317fec339f065fecc569321.jpg