گورخواب‌های مرکز نشین در برابر داستان آن سه گاو و حکایت توسعه در ایران: همان روزی کشته شدم که تو آن گاو سفید را کشتی!

گورخواب های مرکز نشین در برابر داستان آن سه گاو و حکایت توسعه در ایران :همان روزی کشته شدم که تو آن گاو سفید را کشتی!


1⃣مدیر کل دفتر آموزش و مشارکت های مردمی سازمان محیط زیست آقای محمد درویش خبر داد :

آمارهای تکان دهنده مهندس موهبتی، معاون استاندار و فرماندار چابهار!
@sahatzist
بیش از ۱۱۰۰ روستا با تانکر آبیاری می شوند، سرانه_فضای_آموزشی ۰/۴۸ متر مربع است، در حالیکه این نسبت در یزد عدد ۹ را نشان می دهد!

2⃣گزارشی از گورخوابی در اطراف تهران جنجال های زیادی به پا کرده و احساسات جمعی مردم پایتخت را به شدت جریحه دار کرده است، تا آنجا که گویا مسئول مربوطه با چوب و چماق به قبرستان کذایی فوق رفته و با بیرون کردن بی خانمان ها برای همیشه به ماجرا فیصله داده است . اما #یاسر_عرب مستندساز اجتماعی در کانال خود @RESANEYE_MA تصاویری را از گورخوابی مردم سیستان و زاهدان در سال های قبل منتشر کرده است که هیچ وقت احساسات هیچ شهروندی را جریحه دار نکرده و هیچ مقام مسئولی را به صرافت ریشه کردن و برخورد قاطع با آن نینداخته است! به عبارتی می توان گقت تبعیض بین مردم مرکزنشین و جمعیت های مرز نشین نه تنها در سطوح متوسط جامعه بلکه حتی در مطرودین اجتماعی آنان نیز در جریان است به گونه ای که انگار بی خانمان های سیستانی کمی با خانمان تر از بی خانمان های تهرانی هستند. این وضعیت یادآور آن جمله مشهور است که همه با هم برابرند اما بعضی ها برابرترند.
@sahatzist
3⃣ می‏گویند در چمنزاری دور از دهکده، سه گاو و یک شیر با هم زندگی می‏کردند. یکی از گاوها حنایی بود، یکی سیاه و دیگری سفید با این که شب و روز شیر به فکر خوردن گاوها بود؛ ولی چون آنها سه گاو بودند، او جرات نمی‏کرد به سراغشان برود و شکارشان کند. این بود که خوب فکر کرد تا راهی پیدا کند.
روزی از روزها، گاو سفید برای خوردن علف تازه، از جمع دوستان خود دور شد. شیر رو به گاو سیاه و حنایی کرد و گفت: «این گاو سفید رنگ است. اگر گذر یکی از مردم ده به این جا بیفتد، رنگ سفید او همه را متوجه خود خواهد کرد و خانه امن ما به دست دشمن خواهد افتاد بهتر است من این گاو سفید را بکشم و هر سه ما با خیالی آسوده در این‏جا زندگی کنیم.»
بالاخره هر دو گاو راضی شدند و وقتی گاو سفید بازگشت، شیر جستی زد و در یک لحظه، او را از پای درآورد.
چند روزی گذشت. شیر منتظر فرصتی دوباره بود. تا اینکه گاو حنایی را تنها دید. به سراغ او رفت و گفت: «من و تو همرنگیم، با هم برادریم؛ اما این گاو سیاه در میان ما غریبه است. اگر تو اجازه‏دهی، او را می‏کشم و هر دو با هم تا آخر عمر، به خوبی و آرامش زندگی خواهیم کرد.»
گاو حنایی، فریب حرف‏های شیر را خورد و پذیرفت تا گاو سیاه هم کشته شود. وقتی گاو سیاه بازگشت، شیر وحشی و غران، به سوی او حمله کرد و گاو بیچاره را از پای در آورد.
چند روی گذشت. شیر گرسنه شد و با خیال آسوده به سراغ گاو حنایی رفت. گاو مشغول علف خوردن بود. شیر دور گاو چرخی زد و گفت: «خوب حالا نوبت تو است که کشته شوی!»
گاو حنایی با حسرت به آسمان نگاه کرد و گفت: «همان روزی کشته شدم که تو آن گاو سفید را کشتی!»
@sahatzist
4⃣حکایت عملکرد ما در برابر خشکسالی و معضلات شهری و آسیب های اجتماعی حکایت آن سه گاو است. ابتدا مناطق مرزی را با انبوهی از مشکلات مثل کم آبی و اعتیاد و بیکاری و فقر مطلق تنها گذاشتیم و تنها به توسعه شهری آن هم در کلان شهر ها توجه کردیم . بعد با همین منطق و به بهانه صنعتی شدن، شهرستان ها و روستاهای نزدیک تر به مرکز را قربانی توسعه صنعتی شهرها کردیم و با دادن یارانه به صنایع آب بر مثل فولاد در اصفهان باعث شدیم تا روستانشینان سرچشمه های زاینده رود یک به یک با از دست دادن حقابه خود، کارگری در اصفهان و تهران را به کشاورزی ترجیح دهند و شاهد متروکه شدن فله ای روستاها شویم. اما در نهایت روزی خواهد رسید که این توسعه به شدت ناهنجار خود ما را هم خواهد بلعید و دیو خشکسالی و فقر و توسعه ناپایدار و ...به سراغ ما خواهد آمد. آن وقت احتمالا باید خطاب به آقای دیو بگوییم " همان روزی کشته شدم که تو روستاهای چابهار و سیستان و کرمان و .... را بلعیدی!

🖋#ایمان_معمار
@sahatzist

عکس: عباس آذریان