بهار جاویدان در این رنگها و نقش‌های کاشیها جای دارد، بهار منجمد و رمز آلود؛ چنان که گویی کالبد بنا، مینائی است که روح را در آن حبس

بهارِ جاویدان در این رنگها و نقش های کاشیها جای دارد، بهارِ منجمد و رمز آلود؛ چنان که گویی کالبد بنا، مینائی است که روح را در آن حبس کرده اند.
من بار دیگر در برابر این مجموعه ی حیرت انگیز از خود پرسیدم به چه معنایند این نقش ها و رنگها؛ ترکیبِ ریاضی وار، مجرّد، پر از کنایه و ایهام و اشاره و راز، که در آن همه چیز به نقش ترجمه شده است:
هم دنیای خواب و هم دنیای بیداری، هم ضمیر آگاه و هم ناآگاه، هم گذشته و هم آینده؟
چه می خواهند بگویند این بوته ها و خط ها و اسلیمی ها که در هم می پیچند، به هم می پیوندند و باز می شوند و می روند و باز می گردند، مانند رگهای یک بدنِ زنده و سرانجام در نقطه ای گم می شوند، بی آنکه بتوان ردّ پای آنها را تا به آخر دنبال کرد؟
و تنها جوابی که می یابم یک کلمه است: بهشت.
این نقش ها و رنگ ها آرزو و رؤیای جهانی بهتر را در خود دارند، جهانی شبیه به بهشت که در آن کوشیده شده است تا "ناپیدا کران" در محدود جای گیرد و آشیانه و لانه ای برای "نامحدود" جسته شود.
در قعر ضمیر سازندگان بنا، می بایست بنحو ناآگاه آسمان به زمین بپیوند بخورد و نمازگزاران و بینندگان و حاجتمندان ساعتی بروند به عالم بالا، به جایی که در آن رنج و غم و پیری و زوال و احتیاج را راهی نیست.
در ضمیر سازندگان بنا این تصویرها بوده؛ و به همراه آنها چیزی باز برتر و معنوی تر؛ و آن آرزوی در هم شکستنِ محدودیّتِ بشری است، پایبندیِ تن، دست یافتن به رهایی و عروج.
نقش ها و رنگها گویی بیننده را زیرِ بغل می زنند و با خود می برند، سبک و آرام، احساسِ سرگیجه ای لطیف است، بی وزنی؛ و به همراهِ شَمسه ها و دایره ها و مُقَرنَس ها گویی بر پلّه های ابر پا نهاده اید و بالا می روید، به همان حالتی که وصفِ مراحلِ معراج شده است.

🌷دکتر اسلامی ندوشن🌷
*صفیر سیمرغ*

@sarv_e_sokhangoo