✍ علی لاریجانی و سلیکن ولی.. چندسطر نامه که سوالات زیادی برانگیخت

علی لاریجانی و سلیکن ولی

انتشار نامه شورای نگهبان مبنی بر دلایل رد صلاحیت علی لاریجانی برای انتخابات ریاست جمهوری بدون شک از اوراقی است که در تاریخ معاصر ایران ماندگار خواهدشد. چندسطر نامه که سوالات زیادی برانگیخت. به این نامه از منظری دیگر نگاه کنیم:

1⃣- از خیابان بهارستان تهران، به سلیکن ولی برویم و گشتی در پیرامون ساختمان فیس بوک بزنیم. انرژی عجیبی که در فضای پیرامون این ساختمان نوساز حس می شود. بله انرژی و نوساز بودن!
نوساز به این مفهوم که نوعی بی هویت بودن، نوعی تازه به دوران رسیدن (به تعبیر ما ایرانیها) در مشاهده این ساختمان قابل حس است. سازه ای که عمرش حتی به بیست سال هم نمی رسد!
اما سوال اینجاست که چطور چنین قدرت شگفت آوری در درون این ساختمان متمرکز شده؟
اطلاعات(Data) چاه نفتِ دنیای جدید محسوب می شود و تیم مدیریت فیس بوک/اینستاگرام/واتس اپ به خصوصی ترین اطلاعات شخصی بیش از دومیلیارد نفر جمعیت روی زمین (روزانه!) دسترسی دارند. عجب قدرتی!

2⃣- یک اشتباه کلیدی در مورد #سلیکن_ولی این است که گمان کنیم شرکتهای عظیمی که در آن منطقه حضور دارند بر مبنای "تکنولوژی" شکل گرفته اند، حال آنکه آن شرکتها برمبنای "روابط انسانی پایدار" بنا می شوند.

ابتدا باید هسته ای از روابط انسانی بین چند نفر (اعضای هیات مدیره) شکل بگیرد تا که بر بستر آن، امکان گسترش/تجاری سازیِ تکنولوژی فراهم شود.
هر چندماه یکبار میانشان کودتا نشود. هر یکسال یکبار مدیرعامل عوض نکنند. هر دوسال یکبار دادگاه و دادگاه کشی میانشان رخ ندهد. سلیکن ولی، رقصِ غولهاست، ولی نه رقص تکنولوژی بلکه رقص روابطِ پایدار انسانی، آنهم وقتی که در وسط میز میلیاردها دلار ثروت تلمبار شده.

هیات مدیره ای که اعضایش پیوسته با هم در حال درگیری و منازعه هستند چطور می توانند یک شرکت چند نفره را به جایی برسانند که گردش مالی آن از گردش مالی فروش #نفت_عربستان بزرگتر شود؟

هیات مدیره ای که مدام یک نفر با چند نفر، یا چند نفر با چند نفر در حال گلاویز شدن هستند، چگونه توان حفظ اطلاعات (Data) چند میلیارد نفر انسان روی کره زمین را خواهد داشت؟‌

3⃣- سلیکن ولی نه بر مبنای تکنولوژی، و نه حتی بر مبنای اصول اقتصادی، که بر مبنای اصول انسانی و روابطِ پایدارِ انسانی شکل گرفته است. بر مبنای این واقعیت شکل گرفته که یک دفتر کار (شامل چند میز و صندلی چوبی) مانند #اوبر می تواند در عرض چندسال گردش مالی معادل #آرامکو عربستان پیدا کند ولی آدمهایی که روز اول پشت آن "سه چهار میز و صندلی بودند" خصمِ جان هم نشوند و رفاقت/همکاری شان (یا هر چیزی که اسمش را بگذاریم) "برقرار" بماند.

4⃣- زمانی که محمد سرافراز کتاب خاطراتش از مدیریت صدا و سیما را منتشر کرد، در یادداشتی بحث شد که این کتاب "نماد و تجلی" اوجِ منازعه های داخلی ما ایرانیان با یکدیگر است. بسیاری از افراد با انکار این واقعیت گفتند که آن کتاب نماد منازعه بینِ ارکان قدرت است. ولی واقعیت تلختر از این حرفهاست. چه در حکومت پهلوی و چه در جمهوری اسلامی رخ نداده (پیش نیامده) که پنج نفر ایرانی بتوانند با همدیگر شرکتی تاسیس کنند و آن شرکت (به عنوان نمادِ همراهی و همکاری) عمری چند ده ساله پیدا کند.
بلافاصله این موضوع را به حکومت نسبت می دهیم و گفته می شود که حکومتها مانع شکلگیری شرکتها می شوند اما نگاهی کنیم به #برادران_خیامی و سرگذشت شکلگیری ایران خودرو!
حتی آن دو برادر در حکومت پهلوی (به محض آنکه شرکتشان بُرو بیایی پیدا کرد) نتوانستند با هم سازگاری داشته باشند و با هم ادامه بدهند! نگاه کنیم به مثلا شرکت بلندپایه که #برج_میلاد را ساخت (میلاد به عنوان نماد جدید) و هر سال یا هر دوسال یکبار مدیرارشد عوض می کند. طنز تلخ روزگار اینکه برادران خیامی حتی پس از فرو افتادنِ حکومت پهلوی و رفتن به خارج، در روزگار غربت هم با یکدیگر همراه وهمدم نشدند!

5⃣- نامه شورای نگهبان به علی لاریجانی ادامه کتابِ محمد سرافراز است. نمادی از "اوج" منازعه های داخلی.
و این یک اشتباه کلیدی است که گمان کنیم که این منازعه و زد و خورد، صرفا میان ارکان قدرت است بلکه ماجرا جدی تر و عمیقتر از این حرفهاست.
ماجرا واقعی تر از آن است که بخواهیم آن را به یک امر حاکمیتی تقلیل دهیم.

امروز، روزگارِ محمدباقر قالیباف است و او دربرابر این یک برگ کاغذ سکوت می کند. می دانیم که فردا نوبت آسیاب به قالیباف می رسد ولی آن روز، روز شادمانی نخواهد بود. اینکه مَحرمترین فرد در "هیات مدیره یک شرکت" به زننده ترین شکل ممکن به بیرون پرتاب شود، نه مایه خوشحالی، بلکه نمادی از شکننده بودن(Fragility) در آن "ساختار" است.

تنها بارقه امید، نسل جوان بعد است. شاید (شاید!) آنها عاقلانه تر به مفهومِ "قدرت" نگاه کنند. آنچه که امروز میان ما جاری است هیچ جای امیدی در آن نیست. و این حقیقت بسیار تلخ است.


🖊محمدرضا اسلامی
t.me/solseghalam