✍️هوش و ذکاوت حدادعادل

✍️هوش و ذکاوت حدادعادل

✍️هوش و ذکاوتِ حدادعادل

آقای حدادعادل در یک جلسه گفتگوی دانشجویی، صحبتهایی را درباره احمدی نژاد مطرح می کند. چند روز بعد از آن، آقای احمدی نژاد پاسخی کوبنده به حدادعادل می دهد و او را به #دستبوسی فرح منسوب می نماید. در این پینگ پنگ، یا بده-بستان سیاسی (یا زد-و-خورد سیاسی) #حدادعادل سخت از پاسخ #احمدی_نژاد رنجیده می شود و ماجرا را چنین ادامه می دهد: « اینجانب حق شکایت از آقای احمدی‌نژاد را به سبب نشر اکاذیب و افترایی که به من زده برای خود محفوظ می‌دانم.»

▪️چند سوال دربارۀ این بده-بستان (زد-و-خورد):

🔹یک- آیا حدادعادل انتظار داشت کسی همچون احمدی نژاد در مقابلِ چنین حرفهایی، با سکوتی شاعرانه و رفتاری رومانتیک (به تعبیر #حافظ: هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش!) عبور کند؟ آیا حدادعادل نمونۀ واکنشهای احمدی نژاد و حلقه پیرامونش را «با دیگران» ندیده بوده؟
✔️اگر حدادعادل از فردی همچون احمدی نژاد انتظارِ «سکوت» در این ماجرا را داشت، واقعا در هوش سیاسی/اجتماعی وی باید با تردید جدی نگاه کرد.

🔹دو- آیا شکایت کردن از آقای احمدی نژاد (به سبب افترایی که زده) «امروز» لازم شده است. دیروز (و آن سالها) که احمدی نژاد با رگبار و مسلسل وار به «دیگران» اتهام می زد، باید با «سکوت» رد می شدیم؟
✔️اگر گمانِ آقای حدادعادل این است که می توان از کسی شکایت کرد که حتی در صحبتهای خودش نامِ فامیلِ «حدادعادل» را ذکر نکرده، (و ایشان را «این آقا»! خطاب کرده)، بازهم باید در هوش سیاسی/اجتماعی آقای حدادعادل تردید کرد.

🔹سه - آیا حرف زدن درباره «رد صلاحیت» آقای احمدی نژاد در حیطه صلاحیت شورای نگهبان است یا آقای حدادعادل؟
✔️اگر گمان کنیم آقای حدادعادل ناگهان در یک جلسه دانشجویی جَوگیر شده و در خصوصِ موضوعی حرف زده که حوزۀ اختیارات دیگری است، بازهم باید در تجربه سیاسی/اجتماعی ایشان تردید کنیم.

✳️ حال این دو بزرگوار، اینگونه پنجه در صورتِ همدیگر کشیده اند و در مقابل چشمِ دیگران سابقۀ رفاقتِ سالیانِ گذشته را به هیچ انگاشته، ماجرا را تا دستبوس و ترقی معکوس و ... تنزل داده و به مشت و مال هم پرداخته اند، ما را چه؟

ما را این عبرت لازم است که ببینیم هر دو طرفِ این ماجرا، دارند می گویند بخاطرِ «مردم»/«انقلاب»/«اسلام» ... و واژه هایی از این دست، این کارها را می کنند.
در #سریال_برکینگ_بد، شخصیت اصلی سریال (هایزنبرگ) هر مرحله و هر کاری که می کرد به همسرش می گفت: من اینکارها را بخاطر «خانواده» انجام می دهم.
یکدفعه که خواست دوباره بگوید «من اینکار ها را بخاطرِ... » همسرش فریاد زد که وای به حالت اگه می خواهی بگویی اینکارها را بخاطر «خانواده» کرده ای... هایزنبرگ جواب داد نه! من همۀ اینکارها رو بخاطرِ خودم کردم. حسِ خوبی برام داشت.

ایکاش این دعواها را با هم می کردیم، ولی آخرش نمی گفتیم: « این آزارها را پیامِ طبیعیِ استقامت خود در راهِ ... و ... و ... می‌دانم ».

t.me/solseghalam