✍️براى مارتین لوتر کینگ و «رؤیایش»

✍️براى مارتين لوتر كينگ و "رؤيايش"

🔷با دكتر #رياد ، استاد دپارتمان آموزش دانشگاه ميشيگان استيت درباره ساختار امتحان ورودى به دانشگاههاى آمريكا (معادل همان كنكور خودمان) صحبت مى كرديم.

توضيحاتي درباره دوره دبيرستان بچه ها و امتحانات ورودى به دانشگاه ها داد. سپس با خشم گفت:

#ساختار ها در دنياى امروز به گونه اى تعريف شده كه هر كس، معادل (مشابه) خودش را "بازتوليد" مى كند.
بچه ى يك كارگر، كارگر مى شود؛ مى تواند مهندس شود، ولى به سختى؛ و بچه يك استاد دانشگاه، به احتمال زياد استاد دانشگاه مى شود.

ميزان آگاهى و فهم يك بچه در دوره دبيرستان (كه مقارن است با دوران سنين بلوغ و پراكندگى حواس) در سرنوشت انسان ها بسيار مؤثر است و اينكه يك بچه در آن سنين چقدر قدرت تمركز و درست فكر كردن داشته باشد، بسيار به "آموزش" و "خانواده" وابسته است.

🔷مى گفت: «صنعت آموزش»، يكى از زشت ترين صنايع دنياى امروز است. تو ببين در همين شهر كوچكِ #ايست_لنسينگ با ده دقيقه رانندگى از مركز شهر به سمت خيابان "اُكموس" چقدر رنگ و ظاهر و اندازه خانه ها عوض مى شود. تفاوت كسى كه مثل من در اكموس نشسته با كسى كه در خيابان هوپ نشسته از كجاست؟ از همين تفاوت در تحصيلات. همين صنعت آموزش لعنتى.

🔷اصلا انتظار اين ميزان از خشم از كسى كه خودش مدرس اين مباحث در دانشگاه است را نداشتم.

گفت: پدر من از يتيمى (در بنگلادش) خودش را به تحصيلات عالى در لندن رساند؛ ولى امثال "او" استثناء هستند. من اگر اينجا" هستم، هنر (چندانى) نكرده ام؛ از يُمن آموزش هاى منزل پدرم بوده است. مسير متعارف رشد را طى كرده ام. سختى (و زحمت بسيار) كشيده ام ولى "زمينه" مهيا بوده است. اما اصولا ساختارها چنان است كه فرزند آن يتيم بنگلادشى، او هم بايد كارگرى بشود در بنگلادش. يا دبى.

فرو افتادن از يك طبقه (اجتماعى) محتمل، ولى بالا رفتن به يك طبقه (در دنياى امروز) بسيار دشوار است.

🔷گفتم سعدىِ ما (كه شما هم مى شناسيدش) مى گويد:

✔️روستازادگان دانشمند، به وزيرىِ پادشا رفتند/
پسرانِ وزير ناقص عقل، به گدايي به روستا رفتند

با خشم و عصبانيت گفت: گفتم كه اين را مى فهمم، ولى اين "استثناء" ها هستند. نه روال.

سؤالى از تو دارم؛ در دفتر مهندسين مشاور اسكيدمور شما، چند نيرو داريد؟ گفتم: حدود سيصد مهندس در سانفرانسيسكو .
گفت: چند سياه پوست در دفتر شما كار مى كنند؟
چشمهايم را بستم تا مرور كنم. از ابتدا تا انتهاي دو طبقه را در ذهن رفتم. شگفتا! يك نفر (مهندس) در طبقه ٢٥ و يك نفر (مسئول دستگاههاي كپى نقشه ها در طبقه ٢٤). پاسخ را گفتم.
گفت: خوب ببين دو سياه پوست در ميان سيصد مهندس.
Segregation
ى كه ما مى گوئيم همين است.

گفتم خوب باراك اوباما هم بوده است در متن همين Segregation

فرياد زد: مى گويم "اينها" استثناء هستند نه "قاعده".

🔷احساس كردم دكتر رياد، عصبانى است و ادامه اين بحث بين ما صلاح نيست. موضوع گفتگو را عوض كردم.
...

🔷امروز روز #مارتين_لوتر_كينگ بود. پسرم در خانه بود و مدرسه ها تعطيل. برايش سخنرانى لوتر كينگ را گذاشتيم تا بشنود. صدا ، چنان قوی بود و طنین کلام چنان اثرگذار ، که پسرک نقاشى بالا را كشيد ... به "رؤياى" لوتر كينگ فكر مى كنم و حرفهاى دكتر رياد. جنس حرفهاى رياد را در كشور ما امثال سيدمجيد حسينى ها هم مى زنند. اما من از اين حرفها با اينكه صحيح هست نگرانى ندارم. دنياىِ امروز انسان، "طبقه بندى شده" است اما من براى فرزندم اگر مهندس و پزشك هم نشود نگران نيستم. چون ماجرا را اينقدر تيره نمى بينم. فرزندم اگر به دانشگاههاى برتر هم نرفت، اگر مهندسى با درآمد صدهزار دلار در سال هم نشد، من ايمان دارم كه خوشبختي را خواهد ديد تا آن هنگام كه قلب استوار و #ذهن منظمى داشته باشد. رؤياى لوتر كينگ محقق نشده ، ولى مسیرِ حرکتِ بشر، با آنکه آرام ولی ، به سمت نور است و روشنی.
براى فرداىِ بچه هايمان به همين دنياى موجود و همين ميزان از رشد بشرى، اميدوارم.

@solseghalam

https://www.aparat.com/v/Iq1Nz
▪️▪️▪️
📌پی نوشت: درباره ریاد و زندگی زیبایش قبلا در اینجا نوشته بودم🔻
https://t.me/solseghalam/497

📌پی نوشت ٢: من همچنان تلاش می کنم كه باور کنم که بغض کردن و کاغذپاره کردن های امثال مجید حسینی ها واقعی است؛ (همچنان كه شايد زمانى تلاش مى كرديم باور كنيم جنس دغدغه هاى #عدالت_اجتماعى احمدى نژاد واقعى است) اما چه واقعی، چه نمایشی، دنیای ما تجربه این دست رفتارها را به قدر کفایت داشته است. آنها که از عدالت سخن می گویند، اما هیجانی. آنها که از عدالت سخن می گویند، اما هیچ حرف مشخص و راه جایگزینی با ساختارهای موجود در کف ندارند.