✍️اشتباه آقای آشنا …🔷 اشتباه اصلی حسام الدین آشنا، نه پروژۀ ضبط گفتگوی تاریخ شفاهی دولت دوازدهم است و نه بی احتیاطی در نگهداری از

✍️اشتباه آقای آشنا …🔷 اشتباه اصلی حسام الدین آشنا، نه پروژۀ ضبط گفتگوی تاریخ شفاهی دولت دوازدهم است و نه بی احتیاطی در نگهداری از

✍️اشتباهِ آقای آشنا


🔷 اشتباه اصلیِ حسام الدین آشنا، نه پروژۀ ضبطِ گفتگویِ تاریخ شفاهی دولت دوازدهم است و نه بی احتیاطی در نگهداریِ از فایل صوتی (و درز آن به بیرون) که باعث انبوه مناقشه های اخیر شده؛ بلکه اشتباهِ اصلی آقای آشنا از جنس همان اشتباهی است که سید حسن خمینی هم بدان دچار است (و قبلا به آن پرداخته شد). بگذارید نگاهی به توئیتهای چندسال گذشتۀ آشنا داشته باشیم. در مرورِ جملات و توئیتها احساس می کنی که داری کدهای مُورس را که در شبی تاریک از جزیره ای دوردست به دستِ تو (که بر روی قایقی در وسط اقیانوس نشسته ای) می رسد را رمزشکافی می کنی.
باید تمام قوایِ ذهنیِ خود را بسیج کنی تا بفهمی در چند کلمۀ کوتاه، چه معانیِ گسترده ای نهفته است و بعد هم که نفهمیدیم که (در این توئیت کوتاه) چه خبر است، به تعبیر حافظ که «بنشیند خسته و مسکین غریب» ، به گوشه ای بنشینیم، خسته و مسکین!
یکی می گفت: رمزشکافی از کلمات افرادی مانند آقای آشنا، مانند رمزشکافیِ پیامهای نیروهای آلمان در جنگ دوم جهانی برای نیروهای متفقین است. سخت تر از کد مُورس. و این چه جور حضور در عرصۀ رسانه است؟

🔷 آقای آشنا استعفا داد ولی ایرادِ اصلی او (و افرادی مانند او) این است که به کار رسانه و به عرصه اجتماعی یک نگاهِ بسیار خشک و غیرصمیمی دارند. آقای آشنا استعفا داد در حالی که هشت سال فرصت داشت در زمینه هایِ گسترده ای از «امور جاریِ جامعه»، با مردم/جوانان سخن بگوید، ولی جز در دفعاتی محدود (مانند آن نوبت که دربارۀ ردیفهای بودجه سخن گفت) هرگز از «امکان گفتگو» استفاده نکرد. او دیروز استعفا داد و سرنوشتش همچون سرنوشت افرادِ مشابه خواهد شد، یعنی:
✔️یا به انتشار کتابِ خاطرات همت خواهد گمارد،
✔️یا به بیان ناگفته های این مدت در سر کلاس درس برای دانشجوها وقت خواهد گذراند،
✔️یا دچار افسردگی و مصرف قرصهای افسردگی خواهد بود.

ولی هرچه که بود و هر چه که خواهد شد، آن زمان که در مصدرِ کار بود، از فرصتِ نوشتن، گفتگو و سخن گفتن، استفاده نکرد. حافظ می گوید: «تا ساغرت پُر است، بنوشان و نوش کن!» حال آنکه، افراد در کشور ما بعد از اینکه از کار به کناره رفتند، تازه یادشان می آید سخن بگویند، بنویسند و کتابِ خاطرات منتشر کنند.

🔷 این کاهلی در گفتگو، و این (به تعبیر شریعتی "ننویسندگی") و این بی عملی در ارتباطِ با لایه های مختلف اجتماع (آنهم در این روزگارِ رسانه) انسان را به یاد غزل حافظ می اندازد:
ایدل به کویِ عشق، گذاری نمی کنی؟ /
اسباب، جمع داری و کاری نمی کنی؟

ساغر، لطیف و دلکش و می افکنی به خاک
؟/
و اندیشه از بلایِ خماری نمی کنی؟!


🔷آقایِ آشنا، هرگز آشنا نبود. هرگز صمیمی نبود. رئیس مرکز مطالعات استراتژیکی که نتوانست در موضوعاتِ استراتژیکِ کشور وارد گفتگو با جوانان شود و مشاور رسانه ای که «رساندن» بلد نبود، و این بلد نبودنش نه به دلیل «نشناختنِ رسانه یا استراتژی»، بلکه به دلیل «صمیمی نبودن» بود، و این اشتباهِ کلیدیِ آنهاست که با این مختصات، وارد عرصه های اجتماعی می شوند.
یک «مهندسِ محاسب» که در دفترِ فنی کار می کند، می تواند در گوشۀ یک دفتر بنشیند و برجِ سی طبقه طراحی کند (و در طول یک ماه، ده نفر شهروند را هم نبیند). یک متخصصِ سلولهای بنیادی می تواند در گوشه آزمایشگاهی مجهز بنشیند، و در طول یک ماه پنج نفر شهروند را هم نبیند. ولی شهردار شیراز، جدای از کارِ تخصصی اش در امر شهرسازی و مدیریت شهری، باید بتواند روزانه با دهها شهروند دیدار و گفتگو داشته باشد. باید بتواند (نه تصنعی بلکه) واقعی، صمیمی باشد. لااقل بویی یا رگه هایی از صمیمیت در کارش و در رفتارش حس شود. اشتباهِ امثالِ آشنا این است که در کارشان فقط جدی هستند به مثابه همان سلول شناس در گوشه آزمایشگاه سلولهای بنیادی؛
«نگاهِ پروژه ای» (و پروژه محور) به امور دارند، حال آنکه در عرصه اجتماعی (و خصوصا در بحث رسانه)، این امر یک اشتباه کلیدی است.

🔷مگر می شود یک نفر در حوزۀ گردشگری کار کند و علاقه ای به سفر و سیرِ آفاق نداشته باشد؟ (و فقط به جهت امرِ شغلی، به سفر مشغول باشد). «سیرِ انفُس» که از سیرِ آفاق جدی تر است. مگر می شود که کسی در عرصه مسائل اجتماعی کار کند، ولی در برقراری ارتباط کلامی/نوشتاری با «جامعه» ناتوان/بی عمل باشد؟ بله می شود، امثال محمدرضا عارف، حسام الدین آشنا و غلامعلی حدادعادل چنین اند.

و دریغ.

t.me/solseghalam