سیمرغ‏. شاه مرغان‏

#ادبیات

سیمرغ‏
شاه مرغان‏
تنها نشسته بود.

زین بادها که بر زِبَر خاکدان وزند،

زین خاکها که آید از آن، دیده را گزند،

زان برفها که بارد بر قلّه‌ی بلند،

زین آبها، که شوید
در شیبهاى تند،
پاک و پلید را،

زان برق‌ها که سوزد سرخ و سپید را،
او را خبر نبود
یا هرچه را که بود
در او اثر نبود.

خاموش و سرد
سیمرغ‏
تنها نشسته بود

برخیز! ما به شوق تو این ره بریده‏‌ایم‏

برخیز! ما به صد تعب اینجا رسیده‌‏ایم‏

ما مرغکان خرد
با صد شرار شور
از راههاى دور
منزل بریده‌‏ایم‏
محنت کشیده‏‌ایم‏
تا طلعت مبارک سیمرغ دیده‌‏ایم‏

سیمرغ!
اى بلند
اى جاودان سروش‏

(این گفته شد دراز...
سیمرغ...
افسرده و خموش‏
زى این‏همه خروشان‏
این تاب و تب ‏فروشان‏
چشمى نکرد باز)

خاموش و سرد
سیمرغ‏
تنها نشسته بود


#ناتل_خانلری

@taft_Iran