⭕️شهروندان و دغدغه‌‌ی فرمولیزه کردن مسائل علوم انسانی!.. 🔻.. ✍یادداشتی از نیما قاسمی

⭕️شهروندان و دغدغه‌‌ی فرمولیزه کردن مسائل علوم انسانی!

🔻#علوم_انسانی

✍یادداشتی از نیما قاسمی

🔸کسی که با جامعه‌ی خود «مسأله» دارد، و برای حل و فصل این مسأله درگیری ذهنی پیدا می‌کند، به اصطلاح «فکری» می‌شود، طبیعتاً به علوم انسانی گرایش پیدا می‌کند. منظورم این نیست که لزوماً دانشجوی علوم انسانی می‌شود که مضمونش حل مسائل اجتماعی‌ست. بلکه او در معنای عام کلمه علوم انسانی را جدی خواهد گرفت و ارج خواهد نهاد حتی اگر خود یک تکنسین باشد و یا حتی تحصیلات آکادمیک نداشته باشد. تنها در دو صورت است که این مسیر «مسأله- فکر- علوم انسانی» طی نخواهد شد:
#الف: اینکه شهروند مسأله‌ای نداشته باشد؛
#ب: اینکه برای حل مسأله‌ی خود راه‌حل‌های شخصی را مدنظر قرار دهد؛ یعنی به دنبال فرموله کردن مسأله‌ی خود به صورتی کلی و پیدا کردن یک «پاسخ» به طور کلی نباشد.

🔸فرموله کردن مسأله به طور کلی، و تلاش برای پاسخ گفتن به آن به عنوان یک راه‌حل همگانی، چیزی جز تئوری‌پردازی نیست. اما شهروندی که تلاش می‌کند مسأله‌اش را «خصوصی» و «از درِ پشتی» با یک نامه در دست برای وزیر و وکیل، یا از راه چاپلوسی و تملقی برای کسانی که خود بخشی از مشکل‌اند، حل کند، طبیعتاً فکر نمی‌کند و به تئوری‌های علوم انسانی و اجتماعی اهمیتی نمی‌دهد. اما چه کسی‌ست که مسأله‌ای ندارد!؟ اگر این پذیرفته است که اکثریت شهروندان مسأله‌ای با جامعه‌ی خود دارند و در رضایت کامل، و هماهنگی تام و تمام با محیط اجتماعی خود نیستند، سوال این است: پس چرا علوم انسانی در کشور ما این قدر ذلیل و به اصطلاح عامیانه «خاک- بر سری»‍ست!؟ آیا غیر از این است که کمترین تمایلی که یک ایرانی دارد، فرموله کردن مسأله‌ی خود به مثابه‌ی یک مسأله‌ی اجتماعی‌ست!؟ «دروغ»، «ریاکاری» و «دودوزه‌بازی» منطقاً ابزار کار مردمی‌ست که اگر شکلی از تفریح را دوست دارند و یا اگر نوعی از رفتار اجتماعی را حق مسلم خود می‌دانند، به جای طرح آن و دفاع کردن از آن با زبانی فاخر، پنهانش می‌کنند! در عوض، با پذیرش مناسبات جاری، هم اعتبار سیستم را اخذ می‌کنند و در جیب می‌گذارند، هم هزینه نمی‌دهند و هم به خواسته‌ی خود (به تصور باطلی که دارند) در خفاء می‌رسند. من این طور نتیجه می‌گیرم: برای اینکه علوم انسانی ارج و قربی داشته باشد، نیاز است که شهروندان حداقلی از صدق نیت، شجاعت و مناعت طبع داشته باشند. فقط در این صورت است که مبدأ عزیمت «مسأله» به تصدیق علوم انسانی منتهی خواهد شد.

🔸صداقت یک فضیلت اخلاقی معرفی شده است اما چیزی بیشتر از یک فضیلت اخلاقی، یعنی یک زیبندگی برای رفتار ظاهری شهروند است. فضیلتی‌ست که با آن می‌توان یک جامعه را ساخت و از درافتادنش در بی‌فکری و بی‌پرنسیپی و بی‌چیزی فرهنگی حفظ نمود. امروز بیشتر از همیشه می‌فهمم که چرا برخی از ستودنی‌ترین رهبران معنوی جامعه‌ی ما، تأکید ویژه‌ی خود را بر «صدق و اخلاص» می‌گذاردند تا حدی که یک بدمست عربده‌کش در میدان شهر را به مفتی پاک و پاکیزه‌ی شهر ترجیح می‌دادند. آنها فهمیده بودند که جامعه‌ای که پنهان نمی‌کند «آنچه را که واقعاً هست» با تکیه بر همین صدق و مناعت طبعش می‌توان اصلاح کرد. اما جامعه‌ی درغلتیده به آفت ریا و پنهان‌کاری را چه بسا اصلاً دوایی نباشد. شهروندی که در حقیقت شهروند نیست، و شخصیتی که در حقیقت تشخصی ندارد، قابل برنامه‌ریزی نیست و به تغییرش امید نمی‌توان بست. در اسرارالتوحید، پرسش و پاسخ کوتاهی هست که «صداقت» را، نه فقط به عنوان یک فضیلت اخلاقی و شرطی برای پیمودن یک مسیر، بلکه خود در حد یک مقصد عالی و منتهای راه معرفی می‌کند: (درویشی گفت: «یا شیخ! کسی خفته مانده است، در خواب به منزل رسد!؟» شیخ گفت: «اگر در ظلّ اخلاص خفته است، عین خوابش صدر منزل بُوَد!») (تصحیح شفیعی کدکنی؛ ص 312)

🔹نقل از کانال علوم انسانی
@humansciences

ا—--------------------------—ا

https://telegram.me/tamadone_novine_islami