زندگی این هراس فریبنده با عشوه‌گری تمام، به دنبال خود میکشاندمان گوش کشان!

زندگی این هراس ِ فریبنده با عشوه گری تمام ،به دنبالِ خود میکشاندمان گوش کِشان!

این عجوزِ خنیاگر نه ثبات دارد و نه قرار. نه میتوان در سایه اش نشست و لمید و نظاره اش کرد ، نه تاب و توان میگذارد که به آهستگی از کنارش عبور کرد.

هراس ودلهره میهمانان ِناخوانده ی وجود میشوند در این هیاهوی پُر قیل و قال..

می کوشیم این حسِ مضطربِ دردناک را که به جانمان چسبیده جدا کنیم، به سان ِ کسی که حریق احاطه اش کرده، هی میدویم ،میدویم .. میدویم ..

غافل از اینکه هرچه میدویم ،آتش جانمان را بیشتر نشانه میرود همه ی وجودمان را شعله ور میکند. رنجور و تنها ترسهای ریخته به جانِ گداخته ی مان را یک به یک بر میداریم و زخمها را متراشیم ولی گریزی نیست ، وجودمان تکه تکه میشود و فرو میریزد .

با وجود ِ چُنان شعله های مهیبی قرار ممکن نیست.اریش فروم در کتاب ِ داشتن و بودن مینویسد؛

"همه چیز گذرا و فانی است ، تمام ِ تلاشمان برای آنکه قرار و ثبات را در این دنیا حفظ کنیم محکوم به شکست است."

این تلاش و نتیجه ی غمبارش ، بیش از پیش بر رنجمان می افزاید و اندوه است که چنگالش را درگلویمان فرو میبرد و حسرت ، که از چشمانمان فرو میچکد..!

نقض این قانونِ بی رحمِ حاکم بر هستی ممکن نیست !حال هرچه ما بیتابانه بکوشیم جز به دنبال ِ باد دویدن و حاصلی جز بی حاصلی نیست.
در سراسر ِ گیتی تنها و یک تنه این رنج را به دوش میکشیم ، نه گره زدن ِ وجودمان را به تنهایانِ سرگشته و ملولِ دیگر ممکن است و نه قراری و سکونی و دمی آسودن...

بسان ِ موج سواران فقط باید بر تخته ی موج سواریمان بر فراز موجها ، آن هنگام که هیجان و شوق برای کوتاه زمانی ترسها را به کناری میزند، تاب بیاوریم و بدانیم این نشئگی و سرخوشی، خماری بد بدنبال دارد ،عنقریب است که ما را چُنان بکوبد که تخته ی موج سواریمان در هم شکسته و ما بی پناه و تنها فقط تقلایِ بودن میکنیم ...

مولانای کبیر در دیوان ِ کبیر میفرمایند؛
جمله بی‌قراریت از طلب قرار تست
طالبِ بی‌قرار شو تا که قرار آیدت...

چاره ای نیست ،ما نقطه های ناچیز در این هستیِ شگفت تن به قضای قسمت داده و سر تسلیم فرود بیاوریم و با سمفونی ِ هزاره های بیقرار همنوا شویم و رقص کنان رنج را به سخره بگیریم ...


✍️#رها_قندی



https://t.me/toreyejan