بدین‌ترتیب، شاید بتوان «اختلاس» را به‌عنوان معادلی برای

بدین‌ترتیب، شاید بتوان «اختلاس» را به‌عنوان معادلی برای
détournement پذیرفت، اما در «سیاق» متن آگامبن یا دبور؟ در زبان فرانسه، فعل détourner به معنای «مسیر چیزی را تغییردادن» به کار می‌رود. «دتورنمان» تکنیکی بود که لتريست‌ها در دهه ١٩٥٠ ابداع کردند به معنای دخل و تصرف در تولیدات رسانه‌ها به قسمی که واریاسیون جدید معنایی متعارض یا متضاد با اصل (original) پیدا کند. از این لحاظ، «دتورنمان» معنایی نزدیک به «پارودی» دارد و ارتباطی با حیف و میل اموال عمومی یا برداشت غیرقانونی از اموال دولتی - اختلاس - ندارد. مترجم «جامعه نمايش» (١٣٨٠) براي آن معادل «مضمون‌ربايي» را به كار مي‌برد.
پرده پنجم:

آلن بدیو در کتاب «درباره بکت» مقایسه جذابی بین کانت و بکت می‌کند: تفکر کانت «نقد» را حول محور سه پرسش سازمان داد: من چه می‌توانم بدانم؟ چه باید بکنم؟ به چه امید می‌توانم داشت؟ پرسش اول اساس نقد اول، پرسش دوم اساس نقد عقل عملی و پرسش سوم اساس نقد قوه حکم بود. بدیو می‌گوید در بکت نیز به سه پرسش برمی‌خوریم که به نحوی طنز‌آمیز و طعن‌آمیز رابطه او را با فلسفه رقم می‌زند. بکت این سه پرسش را در «متن‌هایی برای هیچ» به وضوح بیان می‌کند: «به کجا می‌رفتم اگر می‌توانستم بروم، که بودم اگر می‌توانستم باشم، چه می‌گفتم اگر صدایی می‌داشتم؟». «منِ» بکت گرفتار وقفه‌ای سه‌لایه است: وقفه در رفتن، در بودن، در گفتن.
«سوژه مترجم» در وضع کنونی ما نه از طریق تداوم و اصرار در رفتن- بودن-گفتن (افعال سه‌گانه «ترجمه‌کردن») بلکه به میانجی وقفه‌انداختن در فرایند تولید متن‌هایی برای این همه هیچ شکل خواهد گرفت: ترجمه در آن واحد قسمی رفتن است، رفتن به مقصد زبان- جهانی دیگر؛ قسمی‌بودن است، اقامت در زبان-‌ جهان مبدأ؛ و گفتن، گفتن حرف‌هایی که در هیچ‌یک از آن دو زبان- ‌جهان امکان گفته‌شدن نداشتند مگر از راه ترجمه... اما، در غیاب پروژه‌ای نظری- سیاسی که افق کنش ترجمه را تعریف کند، ترجمه‌کردن به صورت یکی از مؤثرترین راه‌های فکرنکردن و طفره‌رفتن از مواجهه با جای خالی پروژه‌های فکری خواهد ماند.

منبع، روزنامه شرق

@Kajhnegaristan