نوع سومی از جیغ هم هست که نه صامت است نه صدادار، بلکه با تأخیر صدادار میشود

نوع سومی از جیغ هم هست که نه صامت است نه صدادار، بلکه با تأخیر صدادار میشود. ما، از جمله، آنرا در نزدیکیهای پایان پدرخوانده 3 اثر کاپولا می یابیم: این جیغ را مایکل کورلئونه (آل پاچینو)، روی پلکان اپرا، پس از آن میکشد که یک آدمکش مافیا به دختر دردانه او شلیک میکند، ابتدا جیغ صامت است، ما در سکوت کامل باز شدن مذبوحانه دهان او را میبینیم؛ پس از یکی دو ثانیه، صدا با تمامی نیرویش به ما میرسد- آنچه در اینجا دست در کار است نوعی تأمل بر نفس است، گویی جیغ درست در لحظه ای صدادار میشود که سوژه سکوت آنرا ادراک میکند، بر سکوت آن وقوف می یابد. تا آنجا که جیغ همچنان صامت است ما در نوعی «ایستایی» زمان (در معنای مورد نظر بنیامین از این اصطلاح) شناور میشویم، حرکت به حالت تعلیق درآمده است، در این «اکنون» بی زمان فشرده شده است؛ وقتی جیغ دوباره صدادار میشود، مایکل خود را در جایی شبیه به جای ادیپ در کولونوس می یابد: «نیروی حیات» او از طریق جیغ بخار میشود، مایکل «خالی میشود»، تقدیر نمادین او تحقق می یابد- آنچه از او باقی میماند پوسته ای خالیست، یک حباب ترکیده، پسمانده محضی که همان امر واقعی باشد. ازاینرو کاملاً بجاست که پس از این جیغ نوعی فلاش بک معصوم می آید، پرشی به درون آینده نامعلوم، آنجا که مایکل، مرد پیر تنهایی بر روی صندلی مخصوص باغ ناگهان به زمین می افتد و میمیرد: این پیکره کاملاً تهی خالی از حیات همه آن چیزیست که پس از جیغ از او باقی میماند...

اسلاوی ژیژک، ژاک لاکان در هالیوود و بیرون از هالیوود، ترجمه فتاح محمدی، صص 6-235


@Kajhnegaristan