🎬نگاهی به فیلم مادر (دارن آرونفسکی، ۲۰۱۷)

🎬نگاهی به فیلم مادر (دارن آرونفسکی، 2017)
✍️ محمد زمان زمانی


آخرین ساخته دارن آرونفسکی به یک معنا فیلمی است انسانشناختی. در فیلم هیچ یک از کاراکترها نام ندارند، و این نشان میدهد کارگردان خواسته فیلمی معطوف به یک انسانشناسی فلسفی بسازد، بویژه با تأکید بر رابطه زن و مرد. جدا از اشارات اسطوره ای یا دینی مانند آدم و حوا و هابیل و قابیل، فیلم از منظر فمینیستی هم قابل توجه است، اما شاید بیشترین تأکید را باید بر نوع نگاه فیلم به رابطه زن و مرد بگذاریم. ژاک لکان روانکاو شهیر فرانسوی در حکم مشهورش میگوید: چیزی بنام رابطه جنسی وجود ندارد. به تعیبر دیگر، رابطه زن- مرد همواره نامتقارن است. رابطه جنسی محالست زیرا ما در رابطه یا سعی میکنیم دیگری را به آن چیزی بدل کنیم که تصور میکنیم بدان میل میورزیم یا میکوشیم خود را به آن چیزی بدل کنیم که تصور میکنیم دیگری بدان میل میورزد، میل همواره میلِ دیگری است. اما این امر هرگز کاملاً با میل دیگری منطبق نمیشود. در واقع مشکل اصلیح سوژه های زن و مرد این است که با یک چیز مشترک در یکدیگر ارتباط برقرار نمیکنند. هرگز به چیزی که در دیگری جستجو میکنیم نمیرسیم و میلمان ارضا نمیشود. زن و مرد هرگز به وحدت و یکی شدن دست نمی یابند. در فیلم میبینیم که زن تماماً میکوشد به آن چیزی بدل شود که تصور میکند میل مرد است: یک شریک جنسی خوب، مادری خوب برای فرزندی که هنوز ندارند، منبع الهام برای شوهرش که نویسنده ای مشهور است و مدتهاست موفق به نوشتن نشده، و یک زن کدبانو. او میخواهد تماماً با نقش اجتماعی زن- آنگونه که «دیگریِ بزرگ» تعریف میکند- یکی و منطبق شود، بقول معروف از هیچ چیزی برای شوهرش کم نگذارد. او حتی میخواهد خانه ای مطابق با میل مرد بسازد. مرد اما بدنبال تقلیل زن به یک ابژه پتی a است، در مقام منبع الهامش. این زن زنی است که میپندارد بدل به همه آنچه مرد میخواهد شده است. گمان میکند کلید میل مرد در دست اوست، اما با اتفاقاتی که در روند داستان پیش می آید میفهمد "او برای مرد کافی نیست"! در سکانس مهم پیش از پایان فیلم، وقتی زن له و لورده و سوخته در اثر انفجاری که خود مسببش بوده بر تخت خوابیده، به مرد میگوید من همه چیزم، وجودم و عشقم را به تو دادم. زن مرد را کامل میخواهد، بی نقص، میخواهد عشقی کامل نثار کند و عشقی کامل دریافت کند. مرد از او میپرسد: آیا هنوز در وجودت عشق داری که به من بدهی؟ زن میگوید بله، مرد دست در بدن او میکند، قلبش را درمی آورد، آنرا میفشارد و عصاره اش بدل به جواهری میشود که در ابتدای فیلم مهمانان آنرا شکسته اند و خاطرش اینقدر برای مرد عزیز بوده، و نیز برای زن، چرا که میل او همان میل مرد است. این سکانس به ما نشان میدهد مرد بدنبال ابژه پتی a است، میل او پخش و پلا و متفرق است، بر خلاف زن که حتی در کابوسهای هذیان آلودش همواره میبینیم چیزی شبیه قلب یا جنین می تپد، قلبی برای عشق ورزیدن و جنینی که همان کودک است، کودکی که زن میخواهد از مرد داشته باشد، گویی آنرا به مرد هدیه کند. در آخرین نما، زن از زیبایی اش هم محروم شده. آخرین نما که به نوعی معرف اولین نمای فیلم هم هست تکراریست نشانگر اینکه زن همچنان به قربانی شدن و ایثار ادامه میدهد، تا جایی که دیگر هیچ از او باقی نماند، و مرد به استثمار میل زن...

@Kajhnegaristan