«عمده‌ی روشنفکران به رنگ قرمز علاقه‌ای ندارند!». «یا خود خط_کشی پیشه‌ی من است!»

"عمده ی روشنفکران به رنگ قرمز علاقه ای ندارند!"
"یا خود خط_کِشی پیشه ی من است!"
✍ شاهین_سلحشور


1_ در قلمرو علوم انسانی طیف پژوهش ها،کتاب ها،نوشته ها و گفتمان ها و نتایج حاصل از آنچه تصور میشود باید نوشته/گفته/ شنیده/خوانده شود وسیع است.علل مختلفی هم بر جریان واکاوی/انتقال /طرح و بیان/گفتار و نوشتار هر موضوعی حاکم وجاری است:از ارایه ی راهکار و شیوه و رسالت مندی روشنفکر/نویسنده/ متفکر گرفته تا تبادل جمعی فرهیختگان/ نخبگان،ازنظریه پردازی/تحلیل گری/تز فرمایی! امر واقع یا غیر واقع گرفته تا مشاهده گریِ ساده ی پدیده ها بدون حضور هیچ صفت و گرایش چپ و راست!
آنچه غالب و جاری بر علوم انسانی و اجتماعی دیروز و بیشتر امروز ماست،چرخش ناقص_همان سیکل معیوب سابق!_ در دایره ی «گفتن و گفتن و گفتن»است تا مرز «ببینیم چه میشود»
_گویی گوینده/مفسر/تحلیل گر است که به جهان هستی معنایی دگرگون یا مکمل می افزاید و بی حضورش ،همه چیزی به کج گونه ای عمل می کند و پیش می‌رود و شناخت هر اتفاق،بحران،سیاست....وامانده و همیشه منتظرِ کاوش اینگونه ِکاوشگر آگاهی است برای تبلور و تجلی!
_گویی ذات واقعی یک بحران/خیزش/اتفاق...پس از بررسی و نقطه گذاری و صدور مانیفست تحلیل گر/روشنفکرِ نشسته در خانه/ ایستاده بر پشت بام و با دوربین نظاره گر/گِرد شده در همایش/پشت کرده به وطن و در تدارک چالش رنگ و سنگ و آتش است که معنا و تداوم می یابد.
_گویی سطح و قامت عبارت«اپوزیسیون»و اعتراض و مطالبه مدنی / سیاسی،در تعاملی تاکتیکی به «مهمل گویی»! بدل شده و به هدف مقدس حذف خواهر /مادر مخالفین تقلیل یافته است.
_گویی مردمانِ تا استخوان دردمند در انتظار بافتارِ بافندگان ملغمه گوی و آسمان به زمین دوز و دلقکانِ بی هویت مهمل گوی و فکاهیان بالفطره اند برای بیان دردهایشان(صد شرف به دلقکان ایستاده بر طناب واقعیت و فکاهی نویسانی که ایستاده می نویسند) و انگار این بافندگان فراموش کرده اند که ترکیب مسلسل وار اریستوکراسی افلاطونی/عرفان فلان بهمانی /گاندی بودگی و چه گوارا شدگی نه به معنای عمق مبارزه که به معنای همان مونیتور یا کاغذ درشت نوشته ای است که به هنگام اخبار در برابر مجریان تلویزیونی قرار میگیرد و بر هیجان تیز و برّان جوانانی که دل در گرو تغییر نهاده اند انگشت میفشارد
_گویی مردمان خسته اند از اینهمه تعبیر و تفسیر واهی و منتشر در هوا و... تا پوست و استخوانشان دریافته اند که هیچ نظریه و فرضیه ای، توان و قدرت تثبیت قیمت یک روزِ حتی یک تخم مرغ را نداشته است.

_گویی روشنفکران هنوز در سکوت! طلوع آفتاب را از درون آفتاب گردان ها به انتظار نشسته اند و قانون را در جیب مردان شش میلیون دلاری_بخوانید چند هزار میلیارد ریالی_ و حکم اخراج مدرس دانشگاه را در خود منعی/خود خط کِشی مفرط شان میجویند....

2_رسالت بلادرنگ روشنفکر در هر گرایش نه محدوده انگاری/قلمرو بندی /حصارکشی ذهنی که بیان علمی و عمل ناب به اندیشه ی سنجیده/معتبر/موثر و به هنجار است و در غیر اینصورت عرصه بر مالیخولیای توحش گشوده میشود و در ترکیبی بیمار گونه، الگوی روشنفکری به مونولوگی بیمزه و کسالت بار از هر دهانی مبدل می گردد...


@Kajhnegaristan