پزشکینه شدن بدن سوژهٔ مدرن/ مکانیسم‌های طرد

پزشکینه شدن بدنِ سوژهٔ مدرن/ مکانیسم های طرد
✍🏼آرش نریمانی


حتما شرایط جدید استخدام معلم در آموزش و پرورش را خوانده اید. از معیار «قد و وزن» شروع می شود بعد به معیار «پوست و مو» و «تعداد دندان ها» که نباید کمتر از ۲۰ تا باشد می رسد و سپس «معلولان جسمی» طرد می شوند و بعد مسالهٔ «لهجهٔ غلیظ» مطرح می شود که مانعی برای جذب است و سپس به مسالهٔ «شب ادراری» منتهی می شود و با بند «نا-باروری» این صورت بندی گفتمانی به اوج خود می رسد.
چه چیز در حال اتفاق افتادن است؟ فارغ از مضحک بودن این بند ها اما به راستی این سندی مهم برای فهم وضعیت گفتمانی و مکانیسم های پزشکی سازی و بهنجار سازی در جامعه است؛ بدنی بهنجار؛ بدنی که قسمت های مختلفش باید هارمونی مشخصی داشته باشد و گرنه بیمار و نابهنجار است؛ بدنی که باید از هر گونه زائده ای محو شود؛ عملت می کنم تا بهنجارت کنم؛ اگر لهجه داری، بهنجارت می کنم؛ باید متناسب با سوژهٔ تهران نشین سخن بگویی؛ کارگاهِ آموزشی «چگونه بدون لهجه صحبت کنیم» در این وضعیت گفتمانی است که ممکن گشت و سوژه های «پایتخت نشینِ غیر تهرانی» با ارادهٔ خود به کارگاه هایی می روند تا خودشان را شبیه همان هایی کنند که طردشان می کنند؛ طردت می کنم تا بعد رستگارت کنم.
سوژهٔ مدرن حقیقت بدنِ خویش را در این وضعیت گفتمانی جدید به گونه ای دیگر فهم می کند؛ این گفتمان، بدن سوژهٔ مدرن را با گزاره های پزشکی بهنجار می کند؛ همچون «پروکروستس» در افسانه های یونانی که یک تخت معیارِ بهنجار داشت و هر کسی را که بدان می بست اگر قدش از تخت بلند تر بود دست و پایش را می برید تا اندازهٔ تخت شود و اگر از تخت کوتاه تر بود دست و پایش را می کشید.(عمل های زیبایی و گفتمان های حول آن، پروکروستس های مدرن اند)
نقد در همین جا است که هستی می گیرد؛ نقد به مکانیسم های طردی که خود را در میان اذهان به مثابه امری «جاودانه»، «حتمی» و «درست» حک کرده اند؛ مساله بر سر آن نیست که گزاره های پزشکان دروغ است بلکه مساله بر سر آنست که «ساختار پزشکی» به مرحله ای رسیده است که «بیماری» را ابتدا خود خلق می کند و سپس در پی درمان آن بر می آید؛ آری درد و درمان از یکیست؛
به قول مولانا: هم او که دلتنگت کند/ سر سبز و گلرنگت کند
از سویی دیگر این مکانیسم بهنجار سازیِ بدن در پزشکی حقیقت خود را وارد ساحت های دیگر جامعه می کند همچون «شرایط استخدام معلم» که انبوهه ای از انسانهایی که «از منظر ساختار پزشکی بیمار شدند» دیگر نمی توانند «معلم» شوند.
نقد، نقدِ همین مکانیسم های طرد است.

@Kajhnegaristan