«جنگ‌های درمانی: انتقام فروید».. در نتیجه ملغمه‌ای از روش‌های درمانی جدید پیدا شد

«جنگ‌های درمانی: انتقام فروید»

بعد از فروید درمانگران در تقلا بودند پایه‌های تجربی محکم‌تری برای خود بیابند. در نتیجه ملغمه‌ای از روش‌های درمانی جدید پیدا شد. از بین همه‌ی این روش‌ها –ازجمله درمان انسان‌گرایانه، درمان بین‌فردی، درمان فراشخصی، تحلیل رفتار متقابل و غیره- عموما مورد اجماع همه است که فقط یکی کامیاب بیرون آمد: رفتاردرمانی شناختی یا CBT. رفتاردرمانی شناختی روشی واقع‌نگر است که بر حال تمرکز دارد نه گذشته؛ به جای رانه‌های مرموز درونی، تاکیدش بر تنظیم الگوهای فکری مخرب است که منجر به عواطف منفی می‌شوند. برخلاف مکالمه‌های پر پیچ‌وخم روانکاوی، CBT به طور معمول تکالیفی ارایه می‌دهد که در آن بایستی مثلا یک فلوچارت را پرکنید. از این طریق آن دسته افکار خودآیند خودانتقادگر شناسایی می‌گردند که پس از رویارویی با ناکامی‌ها -مانند توبیخ سر کار یا شنیدن جواب رد بعد از قرار- سراغتان می‌آید.

درمان شناختی-رفتاری به خاطر ارزانی، تمرکز بر بازگرداندن سریع فرد به کار تولیدی، و بنابراین جذابیت شک‌برانگیز برای سیاستمداران طرفدار کاهش هزینه‌ها، همیشه منتقدان خود را به‌ویژه در میان چپ‌ها داشته است. اما حتی آن‌هایی که به‌طور ایدئولوژیک با CBT مخالف‌اند به‌ندرت منکر این هستند که جواب می‌دهد. از همان سال‌های دهه‌های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ که CBT ظاهر شد پژوهش‌های خیلی زیادی از آن حمایت کرده‌اند؛ به‌طوری‌که امروزه اصطلاح «درمان‌های دارای حمایت تجربی» معمولا صرفا معادلی برای CBT است: تنها روشی که بر پایه‌ی فکت‌ها است. اگر امروزه دنبال درمان در NHS (خدمات ملی سلامت) بروید احتمالا به انتهای کار می‌رسید بدون اینکه هیچ چیزی شبیه روانکاوی ببینید، بلکه دوره‌هایی کوتاه از جلسات بسیار ساختارمند با درمانگر CBT میگذرانید یا احتمالا روش‌هایی برای توقف افکار «فاجعه‌بار» از روی یک پاورپوینت یا به‌صورت آنلاین یاد می‌گیرید.

درمان شناختی-رفتاری به عنوان یک درمان ارزان و مؤثر تبدیل به روش درمانی غالب شد و فروید را به زیرزمین محقر روانشناسی فرستاد. اما پژوهش‌های جدید این برتری را زیر سؤال برده‌اند و نتایج چشمگیری برای روانکاوی فراهم کرده‌اند. آیا وقت آن است که به روی کاناپه بازگردیم؟

@Kajhnegaristan

متن کامل این گزارش مفصل را اینجا بخوانید: https://goo.gl/6zq6ek