《نکاتی درباره پایان «ماجرای» اصلاح طلبی. قسمت اول》. ✍ سیاوش طلایی زاده …۱

《نکاتی درباره پایان "ماجرای" اصلاح طلبی
قسمت اول》
✍ سیاوش طلایی زاده


۱. تفاوت میان یک جریان سیاسی تأثیرگذار با یک هویت سیاسی تفاوت میان "فرم ناب" است با "تکرار فرم". تجلی "فرم ناب" در اراده است چرا که در اراده کردن است که چیزی دگرگون میشود. مراد صرف اراده ذهنی نیست بلکه منظور قصدمندی، جهت گیری و کنش است. زمانی فرجام یک اراده دگرگونی است که از نیروی کافی برخوردار باشد: در عالم سیاست این نیرو میتواند نیروی نظامی، توان اقتصادی، مشروعیت مردمی، برخورداری از قدرت انباشت شده یا نهادمند و... باشد. یک جریان سیاسی تنها تا زمانی میتواند در معادلات اثرگذار باشد که از قدرت تصمیم و اراده کردن برخوردار باشد؛ مهم نیست متعلَّق اراده چیست، مهم خود توان تصمیم یا همان "فرم ناب" است.
در مقابل زمانی که یک جریان سیاسی شرایط تصمیم را نداشته باشد (چه به دلیل فقدان منابع و چه به دلیل حفظ رانت خود) برای حفظ موجودیت خود ناگزیر از تکرار نقش پیشین خود است. "تکرار فرم" نیروی سیاسی را به یک هویت فرومی کاهد. یعنی جایی که سیاست تبدیل به یک نمایش مناسکی و فاقد توان دگرگونی میشود.
#اصلاح_طلبی امروز در بهترین حالت یک هویت سیاسی است با یک نظام زبانی تعریف شده (گفتگو، صلح، عقلانیت و مذاکره برد-برد و...) و شعارها و مطالبات قابل پیش بینی و بی جان که در نهایت خلاصه میشود در موضع گیری های بی دردسر و شیک در چهارچوب این نظام زبانی. از سید محمد خاتمی و بزرگان اصلاحات تا روحانی و اعضای شورای شهر مهمترین کنش، بیان مواضع سیاسی انتقادی و پندآمیز است. در حقیقت در اینجا اراده صرفاً در معنای ذهنی و نه مادی و عینی مطرح است.
این مواضع که معمولاً در جمع واقعی(دید و بازدیدهای نوروزی، افطاریها، مناسبتهای مذهبی و...) یا مجازی (توئیتر) مطرح میشوند و عنوان "گفتاردرمانی" را یدک می کشند در نهایت چیزی جز تکرار همان نظام زبانی پیشین نیستند. زمانی که یک نیروی سیاسی به جزئی از همان کلّی تبدیل میشود که پیشتر سر ستیز با آن را داشت باید از مرگ آن نیرو و تبدیلش به یک هویت اخته و بی خطر سخن گفت. اصلاح طلبی دچار چنین سرنوشتی شده است: همچون کسانی که چپ بودن را در سبیل چپی و مواضع به ظاهر رادیکال خلاصه میکنند و آنان که روده درازی های روشنفکرانه درباره "تنهایی انسان مدرن" برایشان بسی ساده تر از دمی تفکر است.


۲. اصلاح طلبی با طرح شعار "تغییر گام به گام" و با نفی آرمانشهر، و با پز برخورداری از "راهکار" در برابر کسانی که فقط می توانند "غر بزنند" به مدت ۲۱ سال نیروی اصلی سیاسی پس از انقلاب بوده است. اما پس از دو دهه نه تنها رویکرد "تغییر گام به گام" به کمینه مطالباتش نرسیده بلکه هسته قدرت هر چه سخت تر و حلقه خودیها هر چه تنگتر، اقتصاد در آستانه فروپاشی و اوضاع فرهنگ -علی رغم شعار "فرهنگ سازی" اصلاح طلبان- بیمارتر از همه دوره های پس از انقلاب است. آیا این خود گواه شکست پروژه اصلاحات نیست؟ اصلاحات ما را به آینده ای حواله می کند که هرگز از راه نخواهد رسید و همزمان با ترساندن ما از فاجعه قریب الوقوع -طالبانی شدن، بازگشت احمدی نژاد، سوریه ای شدن و... - یگانه راه ممکن را "تَکرار" همان "فرم" پیشین اینک اخته شده می داند. اصلاحات بیش از هر زمان دیگری مبتلا به مرض بی تصمیمی است: نه از جانب خاتمی و پیروانش اراده ای به تصمیم دیده میشود نه از جانب روحانی و نه... .
مقدمه هر گونه تصمیمی اعتراف به شکست و پذیرش مسئولیت وضعیت کنونی است.

@Kajhnegaristan