«داوری کردن بس نفرت انگیز است، نه بدین خاطر که همه چیز واجد ارزش برابر است، بل بدین خاطر که آن چه واجد ارزش است می‌تواند تنها به و

"داوری کردن بس نفرت انگیز است، نه بدین خاطر که همه چیز واجد ارزش برابر است، بل بدین خاطر که آن چه واجد ارزش است می تواند تنها به واسطه ی به مبارزه طلبیدنِ داوری ایجاد یا متمایز شود. کدام داوری تخصصی در هنر می تواند به اثِر در راه مربوط باشد؟ این نه پرسشی از داوری کردن دیگر هستنده های موجود، بلکه پرسشی از پی بردن به این مسئله است که آیا آن دیگر هستنده های موجود با ما موافق اند یا خیر، یعنی، آیا به ما نیرو می بخشند، یا مارا به بدبختی های جنگ، به فلاکتِ رویا، به سختگیری های سازمان باز می گردانند. همانطور که اسپینوزا گفته بود، این امر مسئله ی عشق و نفرت است و نه داوری; «جان من و بدن من یکی است... آن چه جانم بدان عشق می ورزد، من عاشق آنم. آن چه جانم از آن نفرت دارد، از آن متنفرم... تمامِ همدلی های زیرکانه ی جانِ بی حساب و کتاب، از تلخ ترین نفرت تا شورانگیز ترین عشق.» "

از کتاب یک زندگی...// ژیل دلوز// اسکیزوکاوی- ص 483// ت پیمان غلامی و ایمان گنجی


@Kajhnegaristan