📝 نقدی بر ایدئولوژی ایرانی /.. ✍ نگارنده: امیر بهزاد /.. 🔖 ایدئولوژی ایرانی؛ ما و فلسفه /

📝 نقدی بر ایدئولوژی ایرانی /

✍ نگارنده : امیر بهزاد /

🔖 ایدئولوژی ایرانی ؛ ما و فلسفه /

🔍 فلسفه ، نظام دال و مدلول مفهومی ( به معنای هگلی کلمه ) ما را شکل میدهد از این جهت ناب ترین شکل مواجهه با ایده مارکسی تغییر جهان است ؛ اما چرا فلسفه در ایران وجود ندارد؟! مقصودم از فلسفه ، مواجهه فلسفی با پدیدار های بیرونی مان است ؛ ما در ایران کم اهل آکادمی فلسفه نداشتیم از فردید بگیریم تا همین فرهادپور و طباطبایی. که این آخری حتی در حلقه آلتوسر ، فوکو و رانسیر نیز حضور داشت. اما ما باز هم در ایران مواجهه فلسفی به معنای برسازی امر نو نداریم ، گویی حق همیشه با امر کهن است ؛ به نظر میرسد اختلافی جدی بین شرق و غرب در ادراک زیبایی شناختی امر نو و نقطه مقابل آن وجود دارد. گویی فلسفه در برابر رانه اصیل متافیزیکی زیست هستی شرقی که همان برازیدگی امر کهن در زمان نو است قرار میگیرد ، گویی بنیاد هستی شناختی مشرق زمین فلسفه بردار نیست...... برای همینم هست که حقیقت هماره از جیب امر کهن به بیرون میتراود. و این طور میشود که ما شاهد چیزی بیش از ارائه "سابقا مفاهیم" در لباس نظریه و فلسفه به مثابه مفاهیم کنونی نیستیم ؛ از زبانی صحبت میکنیم که زمینه پیدایی اش اساسا مربوط به جهانی دیگر است و در نهایت این زبان ترجمه شده را درون زمینه ای بی ربط با زمینه مبدا قرار میدهیم تا به برسازی امر صلب همت گماریم ؛ اما امر صلب یارای فرا رفتن از گذشته را نخواهد داشت ؛ این اصرار بر نگاه و " فهم چیز واره "
( Vergegenständlichungverständnis )
یگانه ویژگی تمییز دهنده زیست هستی شرقی ما با زیست هستی غربی است. این ویژگی ، دیالکتیک برسازنده مفاهیم را بدل به ایستایی و تصلب آن ها میکند و رفته رفته آن ها را به حقایق مطلقی بدل میسازد که نه تنها در برابر رانه زمان ، سر تسلیم فرود نمی آورند ، بلکه خود زمان را متهم به جانب داری از غیر خودشان که همان "ناحقایق" باشند ، میکنند ، این مساله در خور شگفتی ست وقتی که ما در برابر زیست هستی غرب می ایستیم و زبانی را از آن به عاریه میگیریم بلافاصله ارتباط زبان با هستی بر آمده اش را قطع میکنیم گویی دال ها نقاط گسسته تاریخی-زمانی هستند و تنها حدوث و ظهوری استتیکی دارند ، در نمیابیم که یک دال از آن جهت میتواند دال باشد که دلالت داشته باشد اما این دلالت چیزی نیست جز اشغال پهنه زمان.
چه کسی به ما آموخته است آموختن را که مرتبه ایستادگی مان بر جهل ، ما را بدان جا رسانیده است که فکر کنیم بیش از غرب بر زبان و تاریخ و زمینه اش مسلط هستیم. مساله ما چیست؟! مساله انتقادی ، همان درک مخاطرت ریختار کنونی مان است ، درک شجاعت نومیدی در برابر ترس امیدوارانه است ، مساله رادیکال ، زبان است.

@Kajhnegaristan