این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
از «فقربه خشم»، از «خشم به خنده». ✍ نادر فتوره چی..۱. عصر پایان وعدهها
از «فقربه خشم»، از«خشم به خنده»
✍ نادر فتوره چی
1
عصر پایان وعدهها
باید رجوعی ضروری و اجتناب ناپذیر به تاریخ داشته باشیم. تاریخ «علم رهایی»ست.
آنچه که در وهله نخست به ما میگوید اینست:
ای شمایی که کارد به استخوانتان رسیده!
ای کسانی که نه راه پیش دارید نه راه پس!
ای کسانی که نفسهایتان از خشم بند آمده!
ای شمایی که خانهای ندارید تا بدان بازگردید!
ای کسانی که احساس میکنید هیچ مفری وجود ندارد!
ای حذفشدگان!
ای ناامیدان!
شما در عصر «پایان وعدهها» به سر میبرید.
همه نیروها امتحانشان را پس دادهاند، همه جریانها کارنامهای تیره دارند، همه وعدهها شکست خوردهاند، همه راهحلهای کوتاه مدت و میان مدت به بن بست رسیدهاند، همه درها بستهاند و همه دلهای شما شکستهاند.
وعدههای «انقلاب مشروطه» کماکان مغفول و موقوف ماندهاند،حال آنکه شما یک انقلاب و دهها خیزش و جنبش را سرگذراندهاید و
حرکتی فشرده را در ملغمهای ناسازگار از ضرب آهنگهای ناموزون از «عصر گاوآهن» به «عصر اتم و کیلوبایت»، آنهم در کشاکش خروارها ایدئولوژی متخاصم با یکدیگر سپری کردهاید.
راه زیادی آمدهاید، اما انگار همنجا که بودید، هستید.
هم شما را دواندهاند و هم عقب نگهداشتهاند.
هم به شما گفتهاند «مردم» و هم در حقتان «نامردمی» کردهاند.
هم باختهاند و هم بازاندهاند.
هم سوختهاند و هم سوزاندهاند.
هم هدر دادهاند و هم طمع کردهاند.
شما مردم ناامید، دو سلسله پادشاهی، یک انقلاب سیاسی-اجتماعی، دو برنامه رفورم (انفلاب سفید و اصلاحات 76) و ...را در ذیل عنوانی کلی به نام «دوران معاصر ایران»سپری کردهاید، اما اکنون از همه آنها سرخورده و روگردانید.
سلطنت به شکلی عینی شکست خورده است.
جمهوری در تجربه عینی، در بازی هم اکنون سراپا بیاعتبار شدۀ «بد و بدتر» به گل نشسته است.
انقلابی که با نام «مستضعفان» به پا خاست، به واردات پورشه و مازراتی رسیده است.
«آقازاده»، نام جدید «شاهزاده» شده و«طاغوت»، از نو با نام «کارآفرین»،«دولتمرد»،«بخش خصوصی»،«مقام عالیرتبه» و ... به صحنه بازگشته است.
مناسبات «ارباب-رعیتی»، در هیاتی جدید و در بستهبندیهایی به ظاهر خیرخواهانه و لوکس چون «کارورزی» و ... احیاء شده است.
«مستضعفان» شدهاند «آسیب اجتماعی» و «توسعه» چیزی جز «تراژدی» بیکفایتی، بیسوادی، فساد عمیق، تبعیض، رانتخواری، آبادی مناطق اعیاننشین و نادیده گرفتن استانها، شهرستانها، روستاها ، اقوام، ایلات، طوایف، زبانهای مادری و... نبوده است. به طوریکه به کنایه میتوان گفت حجم ثروت و آبادانی که در خیابان اندرزگوی تهران (پاتوق پولشویان و مالسازان) اعم از خانه و ماشین و زر و زیور و پاساژ و مال و ... وجود دارد، معادل کل زیرساخت مابقی نقاط تهران و حجم فرصت و مکنت تهران، معادل کل استانهای دیگر کشور است.
«جامعه مدنی»، پس از بارها غربال توسط قدرت، به مشتی موش کور موذی که چاشت و دستمزد حقیرانهشان را در کاسه سر جسدی از «امید کاذب» سر میکشند تقلیل یافته است:مضحکهای به نام«جامعه مدنی قلابی» که پستترینها و حقیرترینها را به صدر آورده و هر روز بساط ملعبه و مطالبهای جعلی و دروغین را از طریق رقاصکها و شومنها و هنرپیشهها و مطربها و فوتبالیستها و «خیرین» و ...در اینستاگرام و توئیتر و منوتو و بی.بی.سی و نسیم و جم و ...عَلَم میکند.فرصت طلبان «دستآموز» و «جَلد»ی که از قضا در چنین لحظاتی یا «گیج»اند، یا قایم میشوند، یا ماله به دست در کار ترمیم دیوارهایی هستند که از پیش فروریختهاند.
«اصلاحات» مرده است و مرده باد اصلاحات!
«برجام» چیزی جز فرصتی یک شبه برای رقص باباکرم طبقه «انگشت بنفش» چشم دوخته به کَرَم از ما بهتران نبوده است.
«اپوزیسیون»های شناخته شده یا مشتی شیاد و «فروشنده»اند یا مشتی وابسته و ابنالوقت. مابقی نیز حلقههایی ده نفره و وادادهاند که حتی اگر بخواهند هم نمیتوانند دوازده نفر شوند، حال آنکه اصلا نمیخواهند.
«لیبرال دموکراسی» این رویای شیرین «منتو»یی –آمریکایی که زمانی نه از طریق مشتی «بچه نُنُر»، بلکه توسط جنتلمنها در هیات واژگان پرطمطراق و دهان پُرکنی چون «پایان تاریخ» وعده داده میشد، اکنون تمام جوامع را مجددا به فکر «تولد دوباره تاریخ» انداخته است. ادامه دارد...
@Kajhnegaristan