دو پرسش در باب.. ✍ ژیل دلوز …تنها می‌خواهم دو پرسش مطرح کنم

دو پرسش در باب #مواد_مخدر

✍ ژیل دلوز


تنها می‌خواهم دو پرسش مطرح کنم. پُرواضح است که هیچ‌کس نمی‌داند با مواد مخدر چه‌کار کند، حتی مصرف‌کنندگان آن. و از آن هم بد‌تر کسی نمی‌داند چگونه می‌توان دربارهٔ آن حرف زد. برخی دم از لذت‌هایی می‌زنند که نه تنها نمی‌توان توصیفشان کرد، بلکه خودِ این لذت‌ها، مواد مخدر را پیش‌فرض می‌گیرند. و بقیه هم برای توضیح دادن مخدر به سراغ علیت‌های بیرونی و بیش از حد کلی می‌روند (مانند ملاحظات اجتماعی، برقراری ارتباط و عدم امکان آن، وضعیت جوانان و الخ). اولین پرسش من چنین خواهد بود: آیا مواد مخدر یک علیت مخصوص به خود دارد و آیا می‌توانیم جهت این علیت را پیدا کنیم؟
البته اینجا منظور از «مخصوص به خود» به هیچ عنوان یک علیتِ «متافیزیکی» و یا صرفاً علمی (یعنی شیمیایی) نیست. چنین علیتی یک زیربنا نیست که همه‌چیز به آن در مقام «علت» متکی باشد. در عوض به معنای نقشه‌ای خواهد بود که از قلمرو و محیط پیرامون یک مجموعه-مخدر ترسیم می‌کنیم. این مجموعه، از یک سو، با انواع مختلف مخدر رابطه‌ای درونی دارد، و از سوی دیگر، با علیت‌های عمومی‌تر. اجازه بدهید از حوزهٔ کاملاً متفاوتی برای مثال استفاده کنم: روانکاوی. هر چه هم که علیه روانکاوی بگوییم، باز هم این واقعیت به قوت خود باقی ست: روانکاوی تلاش می‌کند علیت مخصوص به یک حوزهٔ مشخص را مستقر سازد، که نه تنها اشکال گوناگون روان‌رنجوری را شامل می‌شود، بلکه تمام اشکال و تولیدات روانی-اجتماعی را نیز در بر می‌گیرد (خواب‌ها، اسطوره‌ها و غیره). خلاصه، روانکاوی این علیت را با نشان دادنِ چگونگیِ عملکرد میلْ در مستقر ساختن سیستمی از تاثیرات مربوط به حافظه ردیابی کرد. مساله بر سر این نیست که آیا این علیتِ ویژه صحیح بوده با خیر. بلکه باید این علیت را جستجو کرد؛ علیتی که از خلال آن روانکاوی ما را به ملاحظاتِ بسیار کلی رهنمون کرد، هرچند دست آخر به دام ِ عرفانی‌گری‌های دیگری افتاد. شکست روانکاوی در مواجهه با پدیدهٔ مواد مخدر خود نشان‌گر این واقعیت است که مخدر علیتی تماماً متفاوت با روانکاوی دارد. اما پرسش من چنین است: آیا می‌توان علیتِ ویژه‌ای برای مواد مخدر تصور کرد، و اگر می‌توان، در کدام جهات باید به دنبال آن بود؟ برای مثال، چیزی منحصر به فرد در مورد مواد مخدر وجود دارد؛ اینکه میل مستقیماً بر روی سیستم ادراک نیروگذاری می‌کند. و این پدیدهٔ کاملاً متفاوتی ست. اینجا منظور من از «ادراک» هم ادراکِ درونی ست و هم ادراکِ بیرونی، و به‌ویژه ادراکِ فضا-زمان. تمایزهای موجود میان انواع مخدر در درجهٔ دوم قرار می‌گیرد و نسبت به این سیستمْ درونی ست. من گمان می‌کنم زمانی بوده که تحقیقات در این جهت حرکت می‌کردند: [هانری] میشو در فرانسه، و به شیوه‌ای دیگر، نسل بیت در آمریکا، و البته کاستاندا و الخ. آن‌ها می‌خواستند بدانند که چگونه تمام مخدر‌ها با «تندی» سر و کار دارند، با تغییر و اصلاحِ سرعت‌ها، با سرحداتِ ادراک، با فرم‌ها و جنبش‌ها، خرده-ادراک‌ها، ادراک در سطح مولکولی، زمان‌های مافوق بشری و مادونِ بشری، و غیره. با این حال، هنوز نمی‌توان توضیح داد که چگونه میل مسقیماً به ادراک وارد می‌شود، و مستقیماً بر آن نیروگذاری می‌کند (که همین پدیده منجر به غیر جنسی کردن مواد مخدر می‌شود). این نقطه‌نظر به ما کمک می‌کند بدون گم شدن، پیوندِ مخدر را با علیت‌های کلیتر و بیرونی پیدا کنیم. و از همین روست که نقش ادراک، تمنای آن در سیستم‌های اجتماعیِ معاصر، به آنجا رسید که فیل گلاس بگوید مخدر در هر صورت مساله‌ی ادراک را به‌کلی تغییر داده است، حتی برای کسانی که مصرف نمی‌کنند. این دیدگاه همچنین به درک عمیق‌تری از اهمیت تحقیقاتِ شیمیایی منجر می‌شود، آن هم بدون اینکه به ورطهٔ فهم «علمی» سقوط کنیم. اگر عده‌ای واقعاً این جهت، یعنی سیستم میل- ادراکِ خودآیین، را از پیش گرفته بودند، پس چرا امروز این رویکرد‌‌ رها شده است؟ و مشخصاً در فرانسه؟ گفتمان موجود دربارهٔ مواد مخدر، مصرف‌کنندگان آن و انسان‌های «پاک»، کسانی گه مصرف نمی‌کنند و پزشکانی که خود مصرف‌کننده‌اند، به یک آشفتگی و پریشانی فروغلتیده است. یا شاید این برداشتِ اشتباهِ ماست؟ آیا واقعاً نیازی برای پیدا کردن یک علیتِ مختص به آن وجود ندارد؟ آنچه در چنین علیتی برای من حائز اهمیت است خنثی بودن آن و امکان به کارگرفتن‌اش هم در مصرف مواد مخدر و هم در درمان‌شناسیِ آن است.
این مقاله کوتاه را در فایل (پست بعدی) بخوانید.
منتشر شده در civilwar.blagfa
#ژیل_دلوز
@Kajhnegaristan