‍ «هستی‌مندی بدون شورمندی محال است.».. (سورن کی‌یرکگور، تعلیقه‌ی غیر علمی نهایی) …

‍ «هستی‌مندی بدونِ شورمندی محال است.»

(سورن کی‌یرکگور، تعلیقه‌ی غیرِ علمیِ نهایی)



چرا تفکر پایانی بر اراده‌ به فعل نیست؟ [چرا تفکر به تنهایی موجبِ به انجام رسیدنِ فعلی نمی‌شود؟] ما به یقین می‌توانیم درباره‌یِ ادلّه‌یِ انجام دادن یا انجام ندادنِ فعلی خاص تأمل و تفکر کنیم. اما این تأمل به خودیِ خود نمی‌تواند به انجامِ فعلی منجر شود. برایِ هر فعلِ خاصی که داریم درباره‌ی آن می‌اندیشیم، چگونه می‌دانیم که به قدرِ کفایت عمیق و پیگیر، تأمل کرده‌ایم؟ آیا دلایلِ دیگری نیست که ما باید به آن‌ها بیاندیشیم؟ آیا ما نسبت به سنجش‌ها و ارزش‌هایی که به دلایلِ اندیشیده شده‌مان داده‌ایم، باید بازاندیشی داشته باشیم؟

کلیماکوس [نامِ مستعارِ کی‌یرکگور در کتابِ تعلیقه] بر آن است که اصولاً شخص می‌تواند یک عُمر درباره‌یِ یک فعل تأمل کند. البته ما به نحوی بی‌پایان نمی‌توانیم به تأمل بپردازیم؛ در بیشترِ موارد قادریم که بگوییم: «من به قدرِ کافی درباره‌یِ این امر فکر کرده‌ام؛ حالا وقتِ انجامِ فعل است.» اما چه چیزی به ما قدرت می‌دهد که این کار را انجام دهیم؟ این ایده که یک امکانِ متفاوت با قبل بهترین گزینه به نظر می‌رسد؟ دانستنِ این امر دشوار است که چگونه آن ایده به خودیِ خود، می‌تواند اندیشیدنِ بیشتر را متوقف کند، زیرا ما به یقین می‌توانیم در این باره بیشتر فکر کنیم که آیا خودِ این ایده صحیح است؟ ما هنگامی می‌توانیم فرآیندِ فکر کردن را به پایان برسانیم [و به مرحله‌ی عمل برسانیم] که چیزی غیر از تفکرِ محض حضور داشته باشد و منشأ اثر شود، چیزی که بیشتر در وادیِ زندگی‌هایِ عاطفی‌مان قرار دارد تا زندگی‌هایِ عقلانی‌مان.

کی‌یرکگور این بُعد از زندگی‌هایمان را «شورمندی» می‌نامد. حتی این فکر که «فعلِ الف، در پرتوِ همه‌یِ آن چیزهایی که می‌دانم، برایِ من بهترین و معقول‌ترین است» ضرورتاً مرا به انجامِ فعلِ الف حرکت نخواهد داد، مگر اینکه انجامِ آن‌چه بهترین است، "برایِ من اهمیت داشته باشد"، و "بخواهم" آن را انجام دهم... اینجاست که می‌فهمیم چرا کلیماکوس تاکید می‌کند:

«هستی‌مندی [existence] بدونِ شورمندی [passion] محال است.»

( #استیون_اونز ؛ درآمدی به #کی‌_یر_کگور ؛ ترجمه‌یِ اصغر پوربهرامی ؛ انتشاراتِ حکمت)


@Kajhnegaristan