سوگوار کدام ابژه؟.. چرا؟

سوگوار کدام اُبژه؟

هنگامی که فروید نوشت سوژه برای ابژه از دست رفته سوگواری می‌کند نگفت سوژه «برای معشوق از دست رفته» سوگواری می‌کند، بلکه گفت «برای ابژه از دست رفته» سوگواری می‌کند. چرا؟ معشوق چه کسی بود که حال از دست رفته است؟ چه چیزی برای ما تعیین می‌کند معشوق، حاضر است یا از دست رفته است؟ شخص از دست رفته چه جایگاهی را برای ما اشغال می‌کند؟ اصلا آیا آن واقعا یک شخص است؟... کسی ممکن است پاسخ دهد که «آن یک تصویر است. معشوق تصویری از خود ما است که عاشقش هستیم.» این درست است، اما کافی نیست. پاسخ دیگر می‌تواند این باشد: «معشوق یک تصویر نیست، بلکه امتدادی تنانه از تن خود ما است.» این هم درست است، اما باز کافی نیست. در نهایت پاسخ سوم، معشوق را به مانند بازنمایان یک تاریخ، یا مجموعه‌ای از تجارب گذشته توصیف می‌نماید. به زبان دقیق‌تر، این شخص حامل نشان مشترک یا ویژگی مشترک تمام کسانی است که در گذر زندگی مورد عشق قرار گرفته‌اند. از این لحاظ می‌توان به فروید در روانشناسی گروهی و تحلیل من ارجاع داد که در آن سه نوع از همانندسازی را از هم جدا می کند. یکی از آنها همانندسازی سوژه با یک ویژگی از ابژه است که ویژگی یکسان همه اشخاصی است که به آنها عشق ورزیده‌ایم. فروید در این مقاله نقطه نظری در اختیار ما قرار می‌دهد که برای فهم اینکه چطور یک زوج زن و مرد شکل می‌گیرد مهم است: ما عاشق کسی می‌شویم که حامل ویژگی ابژه عشق قبلی است. این مسئله به حدی است که می‌توان تا آنجا پیش رفت که ادعا نمود تمام اشخاصی که در طول زندگی عاشقشان بوده‌ایم در یک ویژگی اشتراک داشته‌اند. در واقع وقتی یک نفر با تجربه عشق تازه‌ای رویارو می‌شود توجه به این نکته شگفت‌آور خواهد بود که معشوق تازه حامل ویژگی معشوق‌های قبلی است. ایده درخشان فروید این بود که آشکار ساخت این نشانی که پایدار است و در اولین، دومین، و در تمام دیگر پارتنرهای پیاپی حاضر در یک تاریخ تکرار می‌شود یک ویژگی است، و این ویژگی هیچ چیزی نیست غیر از خودمان. سوژه ویژگی مشترک ابژه‌های مورد عشق و از دست رفته زندگی آدم است.

#ترجمه_صلاح‌الدین_اسمعیلی
از صفحه 78 کتاب
Five Lessons on the Psychoanalytic Theory of Jacques Lacan
Juan-David Nasio

@Kajhnegaristan