تحلیل گفتمان وضعیت سیاسی ایران: «دشمن ما همین جاست، دروغ می‌گن آمریکاست»

تحلیل گفتمان وضعیت سیاسی ایران: "دشمن ما همین جاست،دروغ می گن آمریکاست"

✍مصطفی مهرآیین

1) یکی از مهمترین اتفاقات در فضای سیاسی امروز ما که حتی می توان آن را مهمترین اتفاق سیاسی در ایران چهل سال گذشته دانست تولید شعاری است آهنگین و موزون که گویا قرار بر آن است آرام آرام از دهان عمده ایرانیان گفته شود و توسط آنان شنیده شود: "دشمن ما همین جاست، دروغ می گن آمریکاست". تولید این شعار به این معناست که ما از این به بعد با وجود دو مرجع دشمن شناس یا به زبان کارل اشمیت با وجود دو حاکم در جامعه روبرو هستیم. اگر به زبان اشمیت بپذیریم "حاکم کسی است که دشمن را مشخص می کند"، جامعه امروز ما با وجود دو حاکم روبروست: حاکمی که می گوید دشمن اصلی ما آمریکاست و حاکمی(یعنی مردم معترض) که معتقد است خود این حاکم در حال جنگ با آمریکا دشمن ماست. در واقع جامعه ما از وضعیت تک صدایی در حوزه سیاست،بویژه سیاست خارجی، خارج شده و اکنون با ظهور دو گفتمان یا دو صدا روبروست که گویا قرار بر آن است در زورآزمایی با یکدیگر، قدرت خود را به رخ همدیگر بکشند و یکدیگر را وادار به عقب نشینی کنند.این وضعیت از منظر نظریه گفتمان "وضعیت ستیز و حتی انقلابی" است. بنا به نظریه گفتمان اگر در فضای فکری یک جامعه فقط یک سخن و صدا موجود باشد، قطعا گفتمان مخالف آن حالت انقلابی به خود خواهد گرفت.
2) انقلاب ایران حاصل منازعه گفتمانی میان گفتمان "تجدد خواهی سلطنت محور" پهلوی با گفتمان "نوگرایی دینی/سکولار- اسلامی/ مارکسیستی" بود. شاه چنان بر طبل تک صدایی خود کوبید و نسبت به صداهای دیگر بی اعتنایی نشان داد تا بالاخره از قدرت سرنگون شد و تمامی میراث پهلوی را بر باد داد. در سالهای پس از انقلاب جامعه ایران که به یک صدای ترکیبی خدا محور-مردم محور مجهز بود و خود را آغازگر راه سوم می دانست شعار "صدور انقلاب" را به عنوان مهمترین شعار خود برای گفتگو با جهان برگزید. معتقدم این شعار زیباترین شعار در سیاست خارجی ایران پس از انقلاب بوده است، زیرا آن پدیده یا چیز یا محتوا و فرمی که قرار بود به جهان صادر شود چیزی نبود جز اینکه انسان معاصر در کنار تکنولوژی و علم و لذت به چیزی همچون خدا نیز نیازمند است و ما مردم ایران همه دنیا را به پذیرش این ایدئولوژی دعوت می کنیم. اما عمر این شعار بسیار کوتاه بود. ما خیلی زود در دام جنگ و کشتار و درگیری سیاسی و ترور و خطای زبانی و ......افتادیم و به جای سخن گفتن از راه سوم خود وارد بازی "دشمن شناسی و دشمنی ورزیدن متقابل" شدیم. بار دیگر فضای متکثر فکری و سیاسی جامعه ما گرفتار در دام تک صدایی شد و تمام آرمانهای انقلاب به محاق رفت. نتیجه طبیعی گفتمان "دشمن شناسی" خلق وضعیت اضطرار بود و دعوت جامعه بود به شنیدن صدای رهبر و عمل کردن به آن بدون هیچ مخالفتی. از این به بعد نظام سیاسی تبدیل به سخنگو شد و جامعه تبدیل به سخن شنو. گروهی محدود گفتند و دیگران فقط شنیدند و به اشکال متفاوت طرفداری و سکوت و بیطرفی و بی محلی و مخالفت پنهان با آن روبرو شدند و دیگر کسی سخنی در مخالفت نگفت. جامعه ای که با ترکیب کردن همه صداهای خوب عالم(خدا، مردم، آزادی، عدالت، توسعه، مستضعف،.....) انقلاب کرده بود تبدیل به جامعه ای تک صدا شد که دیگر تنها از دشمنان خدا و مردم و آزادی و عدالت و.....سخن می گفت. ما خیلی زود از آرمان خود در ترکیب کردن این صداها و صدور مستدل آن ها به جهان دست برداشتیم و با فرو رفتن در لاک نادرست جدایی طلبی از جهان به دشمنی با مخاطبان بالقوه و بالفعل صدای انقلاب خود پرداختیم.
3) در دهه های بعد، بنا به دلایل و علل متفاوت، روز به روز از اهداف اصلی انقلاب خود فاصله گرفتیم و با اتخاذ سیاست نادرست دشمن شناسی تدافعی بر صرف انرژی و توان کشور و مردم و منطقه و کشورهای اسلامی در این مسیر اصرار نمودیم تا به آنجا که اندک اندک بخشی از مردم جامعه خود ما نیز جزیی از دشمن شد و گفتمان دشمن شناسی وارد فضای سیاسی جامعه خود ما نیز شد. حالا دیگر ما با دشمن روبرو نبودیم، بلکه با ایدئولوژی روبرو بودیم که منطق آن چیزی جز دشمن شناسی نبود. کار تا به آنجا پیش رفت که اصولا ما نه تنها با جهان دشمنی کردیم که با تمامی فرآیندهای طبیعی زندگی نیز دشمن شدیم و به مردم خود وعده امر خیر در جهان دیگر دادیم.
@Kajhnegaristan