جنون، غیاب اثر. میشل فوکو - علیرضا محولاتی …. شاید روزی فرا برسد که دیگر ندانیم جنون چه بود

جنون، غیاب اثر
میشل فوکو - علیرضا محولاتی



شاید روزی فرا برسد که دیگر ندانیم جنون چه بود. چهره اش آنروز بر روی خودش بسته است، و دیگر آن زمان به ما این اجازه را نمی دهد تا نشانه هایی را که پشت سر ِ خود باقی گذاشته است رمز گشایی کنیم. آیا روزی این نشانه ها و اثرها برای گیزِ ناآگاه مبدل به هر چیزی جز علائمی سیاه و ساده می شوند؟ و یا آیا آنها حداکثر بخشی از صورت بندیهایی می شوند که ما دیگران اکنون نمی توانیم به مثابه یک کل ترسیمشان کنیم و یا اینکه در آینده این نشانه ها شبکه هایی ناگزیر را تشکیل می دهند که از طریق آنها ما و فرهنگمان قابل ِ خواندن بشویم؟ آرتو به شالوده و زیر بنای زبانِ ما تعلق خواهد داشت، نه به شکاف و گسستِ آن؛ (روان نژندیها) هراسها در میانِ فرمهای سازنده ی (بنیادین) (و نه در هنجار گریزی‌های زبانی) جامعه‌ی ما قرار خواهند گرفت. هر چیزی را که امروز در وضعیت و حالتِ یک حد و مرز تجربه می‌کنیم، چه به عنوانِ امری بیگانه و چه به عنوانِ امری غیر قابل تحمل، در آنروز به آرامشِ امر مثبت بازگشته است. و هر چیزی که این بیرونی بودن را برای ِ ما مشخص و نام گذاری می کند، ممکن است روزی خودمان را نام گذاری کند.
تنها معمای این بیرونی بودن باقی خواهد ماند . آنوقت سوال این است که چیست این فاصله گذاری و جدا سازیِ غریب که از قلبِ قرون وسطی تا قرنِ بیستم و حتی بعد از آن به شکل ِ امری موثر حضور دارد؟ این سوالی که ممکن است کسی بپرسد. چرا فرهنگِ غرب از بسترِ خود دور می افتد؟

ادامه را در پی دی اف زیر بخوانید

@Kajhnegaristan