این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
👆. جالبتر از همه این است که در گفته او یک زن «نمیتواند»، ناتوان است، قدرتی از خود ندارد
👆
لکانِ کهنهکار زمانی که میگوید: «یک زن نمیتواند در باب لذت جنسیاش سخن بگوید» در اصل همین شعار «یک زن چه میخواهد؟» را از سر میگیرد. جالبتر از همه این است که در گفته او یک زن «نمیتواند»، ناتوان است، قدرتی از خود ندارد. لازم به تذکر این «سخن» نیست: که در جمله لکان یک زن برای همیشه محروم و بینصیب میماند. ناتوانی در سخن گفتن از میل جنسی معادل با نداشتن لذت، و نداشتن میل است: قدرت، میل، سخن، لذت، هیچ کدام از اینها مختص زنان نیست. حال لازم است خیلی سریع در باب چگونگی عملکرد این گفتمان نظری سخنی چند یادآور شویم: البته شما میدانید که برای فروید/لکان، زن «بیرون از امر نمادین» واقع شده است. بیرون از امر نمادین یعنی خارج از دایره زبان و جایگاه قانون، یعنی فارغ از هرگونه ارتباط ممکن با فرهنگ و نظام فرهنگی. یک زن بیرون از جهان نمادین است چون او فاقد هرگونه ارتباط با فالوس است، چون از «نظام مردانه-عقده کستراسیون» هیچ لذتی نمیبرد. هیچ بهرهای از عقده کستراسیون نصیب زن نمیشود- این عقده تنها برای پسربچهها اختصاص یافته است. به زبان لکانی فالوس «دال متعالی(استعلایی)» نیز نامیده میشود. استعلایی دقیقاً از این جهت که اولین جزء تشکیل دهنده ساختار سوبژکتیویته است. همان جزئی که در تحلیل روانکاوی اثرات آن ثبت میشود- یعنی اثرات آن در برابر کستراسیون و مقاومتش در برابر این عمل- و از همین رو بخش بسیار مهمی از سازماندهی زبان به شمار میآید. این بخش با ناخودآگاه ارتباط مییابد، و همینطور این فالوس است که گفته میشود یک شرایط پیشینی و علت و معلولی از نحوه کارکرد کلیّت امر نمادین را بنیان مینهد. این دلالتها و اشارات به مراتب از آنچه در خودِ بدن رخ میدهد دور ماندهاند: بدن امر جنسیّت یافته نیست، بدن نمیتواند خودش را بهمثابه مرد یا زن –با در نظر گرفتن عقده اختهگی- تشخیص دهد. تحلیل روانکاوی در این تعریف از زن که «او فاقد فقدان است» (she lacks lack)، به چه نکتهای اشاره میکند؟ ارائه این تعریف از طریق یک چنین امر ضد و نقیض و شدیداً پارادوکسیکالی شگفتآور است: زن فاقد فقدان است. وانگهی، گفتن اینکه زن فاقد فقدان است برابر با این گفته است که او جای خالی این فقدان را درنمییابد… چرا که نبودِ این فقدانِ فقدان را حس نمیکند. آنها میگویند: درست است! اما نکته اینجاست که «زن فاقدِ یک فقدان است»، یعنی مشخصاً فاقدِ فقدانِ فالوس است. در روانکاوی چنین فرض میشود که زن از این فقدان بزرگ بیبهره است؛ بهطوریکه یک زن بدون مرد، نامعین، غیرقابل تعریف، غیر جنسی، و ناتوا ن از بازشناسی خودش باقی خواهد ماند: زن از امر نمادین بیرون رانده شده است. در عوض، خوشبختانه مرد وجود دارد: کسی که در قیافه پسر شاه پریان ظاهر میشود. مرد کسی است که به زن تعلیم میدهد (زیرا مرد همیشه یک استاد به تمام معناست). کسی میتواند به زن آموزش بدهد که آگاه به فقدان باشد، آگاه به غیاب و آگاه به مرگ. او همان مردیست که در نهایت به زن فرمان میراند، به زن نظم میدهد و او را تربیت میکند؛ چنانکه بدون مرد او ممکن است قادر به شناخت نباشد. مرد به او قانون پدر را تعلیم میدهد. این حکم را صادر میکند: «بدون من، مطلقاً بدون من تو وجود نخواهی داشت.» (پدر همیشه یک امر مطلق است و احتمال و شک در او راهی ندارد). بدون مرد، زن در یک حالت رنج کشیده و رنجآور، نامحدود، غیرسازمانیافته و پاسبانی نشده (unpoliced) از سوی فالوس باقی خواهد ماند… یعنی در حالتی گسسته و بینظم که به خاطر جهالتش نسبت به قانون اسم دلالت، در امر خیالی خویش فرو میرود. بدون مرد، به احتمال زیاد او نخواهد توانست مسلط بر خطر مرگ باشد، و حتی امکان دارد متوهمانه خود را ازلی و ابدی بپندارد. بدون مرد، او از تمایلات جنسی بیبهره خواهد ماند. امکان دارد گفته شود که مرد برای تولید «زنِ خویش» بسیار فعالانه عمل کند. برای مثال شیدایی لول و. اشتاین نوشته مارگریت دوراس را در نظر بگیرید: در این نوشته شما شاهد لحظهای خواهید بود که بالاخره مرد میتواند آن زن را «زن خویش» بنامد، «زنِ من». این همان لحظهای است که مرد به او آگاه بودن از مرگ را میآموزد. لحظهای که مرد زن خویش را خلق میکند. میتوان گفت «زن کامل» در اصطلاح فرهنگی به زنی گفته میشود که در واقع زنانگی را هر چه تاثیرگذارتر بازنمایی میکند… زنی که نزدیک به همان زنانگی است که همچون طعمهای برای مردانگی بهشمار میآید، یعنی کسی که بطور بالفعل هیستریک است… این مرد است که تصویر زن را برای او مجسم میکند!
ادامه دارد...
@Kajhnegaristan