«اخته کردن یا گردن زنی؟». ✍ آلن سیکسو

"اخته کردن یا گردن زنی؟"
✍ آلن سیکسو
قسمت سوم


گفته‌های من نیز دست آخر به قالب کلمه در می‌آیند: ما باید فرهنگ را نیز از طریق کلمه‌اش دریابیم. فرهنگ ما را به درون کلمه‌اش، به درون زبان می‌افکند. از این‌رو شما درمی‌یابید که چرا من فکر می‌کنم هیچ تامل سیاسی‌ای قادر نیست از دست تامل در زبان، و عمل کردن بواسطه زبان خلاصی یابد. به‌محض آنکه ما هستی می‌یابیم، در درون زبان متولد می‌شویم و زبان برای ما سخن می‌گوید، قوانین‌اش را دیکته می‌کند: مدل خویشاوندی خود را وضع می‌کند، مدل نکاحی‌اش(conjugal) را تعیین می‌کند و حتی در یک لحظه مطلق، یک ادراک(پذیرفتن اندیشه وجود) و یک پرسش از وجود و یک هستی‌شناسی را طرح می‌ریزد. ما پیشاپیش بواسطه یک نوع معینی از میل مردانه به تصرف درآمده‌ایم، میلی که محرک گفتمان فلسفی است. به محض اینکه پرسش «چیستی؟» سر بر می‌آورد، لحظه‌ای که یک پرسش مطرح می‌شود، فوراً طلب پاسخ آن پدیدار می‌گردد، ما پیشاپیش در استنطاقی مردانه اسیر شده‌ایم. من آنرا استنطاق یا بازجویی مردانه می‌نامم: به همان صورتی که مثل اً می‌گوییم فلانی از سوی پلیس تحت بازجویی قرار گرفت. و این استنطاق دقیقاً کارکرد دلالتی به خود می‌گیرد: پرسشهای «چیست؟ کجاست؟» که کارکرد معانی را با خود به همراه دارد. کارکرد دلالت از آن رو که «این به معنی آن است». توزیع گزاره‌ها که همزمان به تشکیل معنا کمک کرده و به آن نظم می‌بخشد. و آن هنگام که معنی شکل گرفته و هستی می‌یابد، این شکل‌گیری مستلزم وارد شدن درفرایندی است که طی آن یکی از طرفین «یک زوج» به نفع دیگری نابود شده و کنار گذاشته می‌شود.

مضمون بسیاری از داستانها این است: «در جستجوی بانو(لیدی) بودن»… ما در همه حال می‌دانیم که این جمله چه معنی می‌دهد: تو او را در بسترش خواهی یافت! (پاسخی که بالفور به دنبال سئوال ظاهر می‌شود). پرسش دیگری که در تاریخ مطرح شده-که نسبتاً سئوال عجیبی است- و یک نمونه تمام عیار پرسش مردانه است، این پرسش می‌باشد: «زن چه می‌خواهد؟» البته، این پرسش فرویدی است. فروید در طی مطالعاتش بر روی میل، جایی می‌پرسد: «خواسته زن چیست؟»-البته نمی‌توان گفت که او می‌پرسد؛ بلکه این پرسش را به طور معلق در هوا رها می‌کند- … اجازه دهید کمی درباب این میل و چرایی/چگونگی پرسش «زن چه می‌خواهد؟» صحبت کنیم. از طرفی می‌توان چرایی و علت اینکه چرا این سئوال مطرح شده و به طور معلق در هوا رها مانده را در حوزه تحلیلی گفتمان فلسفی قرار داد (گرچه گفتمان تحلیلی تنها بخشی از گفتمان فلسفی است)؛ و از طرفی دیگر بیائید تا چگونگی مطرح شدن این سئوال را در داستان همان گرگ شرور و مادربزرگ دنبال کنیم.

«خواسته او چیست؟»، دختر بچه شنل قرمزی کاملاً از خواسته خود آگاه بود. اما پرسش فروید متفاوت از آن چیزیست که به نظر می‌رسد: پرسش او یک پرسش ریطوریقایی (پرسشی بدیعی و مربوط به فصاحت و بلاغت) است. مطرح کردن سئوال «زن چه می‌ خواهد؟» پیشاپیش قرار دادن آن به عنوان پاسخ است، زیرا یک مرد در قبال این سئوال انتظار پاسخی نمی‌کشد؛ چرا که پاسخ از قبل برایش روشن است: «او هیچ چیز نمی‌خواهد»… زن چه می‌خواهد؟ هیچ چیز!… هیچ چیز، چون منفعل است. تنها کاری که یک مرد می‌تواند انجام دهد، در نهایت ابراز این سئوال است: «او که هیچ خواسته‌ای ندارد، چه چیزی می‌تواند بخواهد؟» یا به عبارت دیگر: «بدون من، او چه چیز می‌تواند بخواهد؟»
👇
@Kajhnegaristan