این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
جهان مخوف؛. ✍ حسام محمدی …. بنا به روایت بنیامین مفهوم پیشرفت را باید بر ایدۀ فاجعه استوار ساخت
جهانِ مخوف؛
✍ حسام محمدی
بنا به روایتِ بنیامین مفهومِ پیشرفت را باید بر ایدۀ فاجعه استوار ساخت.. امروز، تاریخ بیش از آنکه گمانش را برده باشیم بر سقوط و تباهیاش پای میفشارد و انسان، این موجودِ ملول، در گوشهای مصلوب به عقایدِ خویش میگردد.. در عصری مملو از قساوت، که ما هر دم از حقوقمان برهنه میشویم، کودکی زخمخورده، پیش از آنکه زاده شود، عاری از امید، جهان را برای همیشه ترک میگوید.. خشونت میانِ بحبوحۀ تاریخ گام به گام با ما به پیش میآید و شعر بر آستانۀ دوران، قربانی میشود..
در این عصرِ خونین هیچ واژهای رنجهای ما را برملا نمیکند، الا نگاهی خونین که بر آستانۀ هستی به آرامی به تقلیل میرود.. اینبار و در این وادی، دیوار انسانیت فرو میریزد و این صلح است که با شمشیری زهرآگین تکه تکه میشود.. هیچ نشانی از عشق بر میان نیست و تمامِ آغوشهای جهان بر گوشهای سهمگین بر باد میشوند.. خدای جهان اینچنین بر سکوت میغلتد و در عصر تورمِ انسانها، رستگاری را از خلقتِ خود کسر میکند.. جهان جایِ مخوفیست، مملو از بدبینی و قساوت.. و این ماییم که به دستِ عروسکگردان بر خونِ خود آغشته میشویم..
پابلو پیکاسو بر بومِ خود پرده از زخمِ تاریخ میگشاید و جهانیان را به تماشایِ تباهی فرامیخواند.. اینجا و در عرصهای نمادین، فاجعه به کلیدواژهای بدل میشود که نقاش در هرج و مرجِ دوران بر بومِ خود مینشاند.. این تشویش را پایانی نیست، در نگارهای که رنگها از آن کسر میشوند همه چیز رو به متلاشیشدن میچرخد و هرگونه چشماندازی در عمق نقاشی قربانی میشود..
پلشتی به میانجیِ قلموی پیکاسو بر بوم نقاشی مینشیند و هرج و مرج در ناآرامی فیگورها اوج میگیرد... مرگ، خشونت، بی رحمی، زجر و درماندگی، مفاهیمی هستند که نقاش انگشت اشاره به سمتشان میگیرد و بیننده را به تماشای مسیری که پیموده فرامیخواند.. در گرنیکا همه چیز در سطح شناور است و پیکاسو با تبحری تمام عمق را در سیاهی فرو میبرد تا بیننده تمام شوربختیهای بلعیده شدۀ تاریخ را یکجا از نو بازخواند.. در کابوسی که پیکاسو تصویر میکند، تاریخ در گردابی سهمگین بجایِ آنکه بر قامتِ زمان روبه پیش در حرکت باشد، اینبار نه چندان پیشرونده تنها به تکرارِ پلشتیها میگذرد.. رنجی که از گذشته تا آینده کش داده میشود و جهانی که در مقابلِ سیاهیها به رقصی دردناک نائل میآید..
پیکاسو تصویری از ناگفتههای تاریخ و ضجههایی که دیگر شنیده نمیشوند، خلق میکند، اینجا و در جهانی که پیکاسو بر آن خدایی میکند زمینه سیاه است...زنی پریشان و بیمناک، مردی زخمخورده، گاوی خشمگین، اسبی شکم دریده، کودکی مرده و بیجان بر آغوشِ مادر، شمشیری دونیم شده و همه چیز در هم شکسته و این خلاصهایست از دورانی که پشت سرگذاشتهایم و جهانی که برایِ خود متصور گشتهایم...
تابلوی گرنیکا سراسر نماد است و این اثر منادیِ فقدانِ آرامشیست که مدتهاست از خود سلب کردهایم.. در این اثر که تازیانۀ وحشت بر نگاهِ بیننده مینشاند، فیگورهای گنگ و نامفهوم، بدنهای قطعه قطعه شده، چهرههای مضطرب و پریشان، پیکرهای غولآسا، سرهای بریده شده، جهانی دفرمه و در نهایت هم تصویری تمام قد از درد و رنج های تاریخیِ انسانِ مدرن، خوفِ شدیدی را تکثیر میکند..
در این جهانِ جنگزده تکنولوژی در خدمت کشتار انسان و فرو بردن تاریخ در میان لجن و دهشت به کار گرفته می شود... در گرنیکای پیکاسو نقطه شروع، وحشت است و نقطه پایان، مرگ... زنی کودک مردهاش را به آغوش کشیده و سربازی که بر خاک و خون فرو غلتیده و بدنهایی که هرکدام از تکه هایشان در گوشه ای از این قاب پراکنده شدهاند... یکی از پرسوناژها روی زمین دراز کشیده، دست هایش باز، جدا از هم و قطع شده...دهانهای باز و تیزی نوک زبان، ضجه های گوش خراشی را به ارمغان میآورند..
پیکاسو در این جهانِ بیرنگ و لعاب، تصویری مستند از آنچه فاجعه میخوانیم اش خلق می کند، چشم و چراغی که او بر بالای بوم تصویر میکند، فراخوانیست به تماشایِ بینقابِ تمام پلشتیها.. در این لجنزاری که تاریخ از رفتن به پیش سر باز میزند و تازیانۀ حقیقت ما را از پای در میآورد، نقاش به تلنگری سهمگین تمامِ آنچه از دیدنش گریزانیم را به تصویر میکشد..
گرنیکا، تصویرِ تلخِ یک تاریخ است...
@Kajhnegaristan