روانکاوی پایان یافته و روانکاوی پایان ناپذیر. کلمات جاری در روانکاوی متعلق به قبل از فروید هستند

روانكاوي پايان يافته و روانكاوي پايان ناپذير
سخنراني در انجمن روانشناسي ايران در زمستان 78 توسط دکتر میترا کدیور

كلمات جاري در روانكاوي متعلق به قبل از فرويد هستند. ناخودآگاه، تعبير، سائق، واپس زني و دهها واژه ي ديگر. منتها فرويد معناي اين كلمات را كاملاً دگرگون كرده است. و دقيقاً از همين جا مي توان حضور و گسترش روانكاوي را سنجيد.
فانتاسم هم از جمله اين كلمات است. اين واژه از سال 1836 در روانپزشكي متداول شد و در آنجا معادل توهم به كار مي رفت. اما در روانكاوي فانتاسم معنايي بكلي متفاوت دارد.
لكان فانتاسم را جزو مقولات بنيادي روانكاوي به حساب نمي آورد و در كتاب يازدهم سمينارهايش تحت عنوان « چهار مقوله بنيادي روانكاوي » (1) اين چهار مقوله را ناخودآگاه، سائق، انتقال و تكرار مي داند. فانتاسم جزو مقولات بنيادي محسوب نمي شود زيرا كه فرويد ناخودآگاه را زيربناي روانكاوي مي داند و راه دسترسي به آن را از طريق « تراوشات ناخودآگاه » شامل رؤيا، لغزش زباني و رفتاري، بذله گويي و سمپتوم مي داند. اما فانتاسم را با اين چيزها كاري نيست.
لازم به تذكر است كه گاهي اوقات فانتاسم معادل " fantasy " به كار مي رود كه به معناي خيال پردازي يا رؤياي روزانه (2) است و در اين معناي خود از لحاظ مكانيسم كاملاً در تضاد با رؤياي شبانه (3) است. در حالي كه خيال پردازي كاملاً خودآگاه است، رؤيا عمده ترين تراوشات ناخودآگاه بوده و به گفته فرويد شاهراه ناخودآگاه است. در حالي كه محتواي رؤيا غالباً نامفهوم و نامأنوس است، خيال پردازي يك سناريوي كاملاً آشنا و كاملاً تكراري است. اما آن فانتاسمي كه در اينجا منظور ماست واژه اي است كه اولاً هميشه به صورت مفرد به كار مي رود و ثانياً بندرت در روانكاوي وارد تداعي آزاد مي شود و اگر هم به زبان آورده شود به صورت جمله اي است مبهم و بدون فاعل مشخص همچون جمله ي « كودكي را مي زنند ».
فرويد در سال 1919 مقاله اي منتشر كرد تحت عنوان « كودكي را مي زنند » (4) و براي اولين بار به مقوله ي فانتاسم پرداخت. اين زماني بود كه فرويد مشغول جمع بندي دستاوردهاي بيست ساله گذشته روانكاوي بود. او متوجه شده بود كه پراتيكي كه منحصراً بر اساس تراوشات ناخودآگاه باشد هميشه به نقطه غيرقابل عبوري منتهي مي شود. توجه داشته باشيد كه اين مقاله درست قبل از كتاب مشهور « ماوراي اصل لذت » نوشته شده است. يعني درست قبل از آن نقطه ي عطفي كه فرويد را وادار به يك چرخش صد و هشتاد درجه اي كرد.
لكان بر ماند بسيار بالاي فانتاسم تأكيد دارد و آن را خارج از ديالكتيك ناخودآگاه مي داند. فانتاسم در بيرون از كنش سمپتوم و تعبير قرار دارد و هاله اي از سكوت آن را احاطه كرده است. آناليزان بدشواري از آن صحبت مي كند و تداعي آزاد بر روي آن تقريباً غيرممكن است.
توجه به مقوله ي فانتاسم فرويد را وادار به دستكاري عميقي در تئوري دستگاه رواني مي كند. او در اين راستا مقوله ي سائق مرگ را به ميان مي كشد و آن را در مقابل سائق زندگي قرار مي دهد.
فرويد در مقاله ي « كودكي را مي زنند » صحبت از فانتاسم بنيادي مي كند و آن را در مقابل مجموعه ي فانتاسم ها يا خيال پردازي هاي سوژه قرار مي دهد. از آن به بعد اهميت اين مقوله مدام در تئوري روانكاوي افزايش مي يابد تا جايي كه سرنوشت و پايان روند روانكاوي وابسته به آن مي گردد.
فرويد در يكي از آخرين كتابهاي خود به نام « روانكاوي پايان يافته و روانكاوي پايان ناپذير » كه به گونه اي در حكم وصيت نامه اوست، به اين نكته اشاره مي كند كه خيش روانكاوي ممكن است در تخته سنگي گير كند كه او آن را تخته سنگ كاستراسيون مي نامد. در اين صورت روانكاوي پايان ناپذير تلقي مي گردد. براي لكان روانكاوي هميشه داراي پاياني است و آن موقعي است كه آناليزان از ميان فانتاسم عبور كرده باشد. براي لكان اين تنها معيار پايان روانكاوي است كه مي بايست در جريان Passe محك زده شود. در صورت موفقيت در اين جريان است كه آناليزان سابق به عنوان روانكاو امروز شناخته مي شود.
ناديده گرفتن مقوله ي فانتاسم در ديگر مكاتب روانكاوي باعث سردرگمي در مورد نقطه ي پايان روانكاوي شده است. در نبود هيچ گونه معياري براي سنجش اين نقطه آنها بناچار به معيار زماني رو آورده اند كه از آن جمله همان قضيه ي معروف سيصد ساعت روانكاوي است.
لكان براي فانتاسم يك فرمول مي نويسد به صورت a ◊ $ . سوژه خط خورده در ارتباط با ابژه ي a. در اينجا دو عنصر ناهمگون به يكديگر متصل شده اند. سوژه خط خورده عنصري است متعلق به بعد سمبوليك. اين همان سوژه ي ناخودآگاه است. ابژه ي a يك ابژه ي واقع است و برخلاف سوژه ي خط خورده يك دال نيست. اتصال اين دو عنصر بر محور هيچگونه رابطه ي طبيعي و يا نياز استوار نيست. فرويد قبلاً تذكر كرده است كه فانتاسم دو مقوله ي كاملاً متفاوت را به هم گره مي زند: ارضاي يك منطقه شهوت زا و بازنمايي يك اشتياق.
@Kajhnegaristan