در سناریوی خیال پردازی‌ها این همیشه «من» است که نقش اول را به عهده دارد و موضوعات همیشه حول و حوش روابط متقابل «من» با دیگران است

در سناریوی خیال پردازی ها این همیشه " من" است که نقش اول را به عهده دارد و موضوعات هميشه حول و حوش روابط متقابل « من » با ديگران است. در حالي كه همان طور كه در جمله ي « كودكي را مي زنند » مشاهده مي شود اين جمله داراي فاعل نامشخصي است و در حقيقت هيچ سوژه مشخصي در اين جمله وجود ندارد. فرويد در مقاله ي نامبرده سه زمان را در ساخته شدن فانتاسم مشخص مي كند كه معادل سه جمله متفاوت است: كودكي را مي زنند، پدرم مرا مي زند، پدرم كودكي را كه من ازش متنفرم مي زند.
در جريان روانكاوي گاهي آناليزان جمله ي اول را به زبان مي آورد و با اكراه تمام لذتي را كه از آن مي برد اعتراف مي كند. اين همان فانتاسم بنيادي است كه لكان در رابطه با آن صحبت از « هسته اسطوره ي شخصي نوروتيك » مي كند.
مي توان تصور كرد كه صورت دوم جمله يا جمله ي دوم هيچگاه به زبان آورده نمي شود. اين جمله فقط خط ارتباطي بين جمله ي اول و سوم است و خودش بشدت قرباني واپس زني شده است.
جمله ي سوم مربوط به نقطه تولد فانتاسم است و از خاطرات آناليزان سرچشمه مي گيرد.
به جايگاه سوژه در اين سه جمله توجه كنيد. در جمله سوم كه نقطه ي آغازين است سوژه يك حضور جنبي دارد و در « من ازش متنفرم » مستتر است. در جمله ي دوم است كه سوژه تمام صحنه را پر مي كند و در جمله اول ديگر اصلاً از سوژه اثري نيست. سوژه در جايي در بين راه ناپديده شده. سوژه لحظه اي در ارتباط با دال « زدن » متولد شد، با اين دال هويت يافت و بلافاصله هم از بين رفت. آيا اين همان رابطه ي سوژه با ژوئي سانس اش نيست؟
فرويد خيلي پيش از كتاب « ماوراي اصل لذت » كه در آن صحبت از غريزه ي مرگ كرد مقوله ي مازوشيسم بنيادي را به ميان كشيده بود يعني در سال 1905 در مقاله « سه جستار درباره ي تئوري تمايلات جنسي ». اما فرويد 15 سال بعد تمايلات جنسي يا سكسكواليته را جزو سائق زندگي يا " Eros " مي داند كه در تضاد با سائ مرگ يا " Tanatos " است. آنچه را لكان سالها بعد در اين جمله خلاصه مي كند: « ژوئي سانس مطلقاً جنسيتي نيست ».
« ماري الن بروس »(5) مي گويد: « بشر به طور ساختاري نمي داند چه مي خواهد. نمي داند به چه چيز اشتياق مي ورزد. فانتاسم با نشان دادن اينكه چگونه لذت ببرد او را به سوي اشتياقش هدايت مي كند و در عين حال از او مخفي مي كند كه اشتياقش هميشه اشتياق بزرگ ديگري است ».
ابژه ي a در فرمول فانتاسم ابژه اي است كه اشتياق را مي زدايد و ژوئي سانس را محدود مي كند. اين يك ابژه ي خواسته شده و يا حتي خواستني نيست، ابژه اي است كه خواستن از آن زائيده مي شود. لكان مي گويد: « آنچه كه اشتياق ناميده مي شود باعث مي گردد كه زندگي در بزدلي هيچگونه معنايي نداشته باشد ».
سوژه روانكاوي يا سوژه ناخودآگاه سوژه اي است دوپاره شده بين يك سوژه پاتولوژيك- لكان در اينجا اصطلاح كانت را به كار مي برد- كه خود را مصروف جستجو براي خوشي و كاميابي و اطفاء نيازهايش مي كند و سوژه خط خورده اي كه توسط ماوراي اصل لذت هدايت مي شود و لذتش هيچ نشاني از خوشي ندارد.
پي نوشت ها :

1.Les quatre concepts fondamentaux de la psychanalyse
2.day dream
3.منظور از رؤياي روزانه رؤيا در حالت بيداري و منظور از رؤياي شبانه رؤيا در حالت خواب است.
4.A child being beaten
5.Marie Héléne Brousse

منبع مقاله :
كديور، ميترا؛ (1388)، مكتب لكان: روانكاوي در قرن بيست و يكم، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ دوم.

@Kajhnegaristan