این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
هنگامی که دادهای – مثل رنگ، صدا، یا بافت – را تجربه میکنم، آن را تابع مفهومی روزمره میسازم
هنگامی که دادهای – مثل رنگ، صدا، یا بافت – را تجربه میکنم، آن را تابعِ مفهومی روزمره میسازم. هنر اما، در جهتی دیگر عمل میکند. هنر جریانِ نظمیافتهی تجربه را به تکبودگیهای آن (تکینگیهایش) میرساند.
ما نمیتوانیم سوژهی شناسایِ یکپارچهای را فرض کنیم که همواره همان و بیتغییر باقی بماند، چه در فلسفه باشد چه در علم و هنر؛ به همین نحو، نمیتوانیم فرض کنیم که همهی اشکال هنر میتوانند به زمینهای مشترک باز گردند. آنچه میتوان تصدیق کرد این است که کارِ هنر انتقالِ معلومات، رساندنِ معنا یا فراهم کردنِ اطلاعات نیست. هنر به مثابهِ تزئین یا شیوهای برایِ دلپذیر کردن یا قابلِ مصرف کردنِ دادهها نیست. هنر ممکن است معانی یا پیامهایی داشته باشد اما آنچه هنر را هنر میکند نه محتوا بلکه تاثیرِ آن است، نیرو یا شیوهی حسیای که از طریقِ آن هنر محتوا را میآفریند. مثلاً، اگر آنچه در پیِ آنایم، یک حکایت یا پیامی اخلاقی باشد، پس چرا دو ساعت وقتِ خود را صرفِ تماشایِ یک فیلم میکنیم؟ هر قدر هم که نقشِ اصلیِ هنر با دیگر نقشها درآمیخته باشد، این واقعیت که ما در هنر به خلقِ سبکها و تاثیراتِ محسوس اقدام میکنیم میتواند نشانگرِ قدرتِ تفکرِ ما باشد – ذهنِ ما تنها ماشینِ اطلاعات و ارتباط نیست، ما انسانها از طریقِ تأثیر (عاطفه: affection) است که میل میکنیم و دست به "عمل" میزنیم.
(#کلر_کولبروک ؛ #ژیل_دلوز ؛ قدرتهای تفکر؛ ترجمهی رضا سیروان؛ نشر مرکز)
@Kajhnegaristan