مقدمه. واکاوی فلسفی امید، از حیث روش‌شناختی، بر هر تحلیل دیگری دربارۀ «امید» تقدم دارد

مقدمه
پیش از پرداختن به مباحث رایج دربارۀ «امید» که همگی به امید به منزلۀ مقوله‌ای اجتماعی، سیاسی، روانشناختی، مذهبی، فرهنگی و غیره می‌پردازند، لازم است به مبانی نظری این امید در بنیادی‌ترین ساحت ممکن، یعنی فلسفه، پرداخته شود. واکاوی فلسفیِ امید، از حیث روش‌شناختی، بر هر تحلیل دیگری دربارۀ «امید» تقدم دارد. در این معنا هر بحثی دربارۀ «امید» اگر از مجرای «فلسفۀ امید» عبور نکرده باشد، این قابلیت را دارد که به ابهامات بیشتر دامن بزند یا در نهایت بر اساس برداشت‌های دلبخواهی و متکثر از مفهوم امید، سرانجامی جز پراکنده‌گویی و تشتت نیابد. اما از سوی دیگر، گام برداشتن در ساحت فلسفه ملزومات و دشواری‌های خاص خود را دارد. تحلیل فلسفیِ مفهوم امید، خود گواهی است بر این مدعا.
با توجه به تعریف اسپینوزایی از امید، «امکان» شرط امید است. زمانی که ما نسبت به وقوع امری یقین داشته باشیم، جایی برای امید باقی نمی‌ماند. اما همان‌گونه که اشاره شد، مفهوم «ضرورت» فلسفی که منتج از اصلِ علیت است و شرط هر شکلی از فهم و شناخت جهان است، به نوعی جبرگرایی راه می‌برد که آشکارا نافی آزادی و درنتیجه، ناقض «امید» است. روشن است که ما در همین ابتدای راه در میانۀ انسدادی تاریخی و چندهزارساله قرار داریم که متن حاضر تلاشی است برای واگشایی و فراروی از آن و احیای امکان مفهوم امید در عین پایبندی به لوازم فلسفی آن و به ویژه حفظ اصل علیت.
در این راه اما باید ملاحظات روش‌شناختی را به دقت لحاظ کرد. مواجهه با انسداد فوق، مواجهه با نسبت امکان و ضرورت و پیش از آن، حتی مواجهه با کل تاریخِ نبرد میان جبر و اختیار است. این مهم قطعا از عهدۀ یک کتاب هم خارج است، چه رسد به مقاله‌ای مختصر. اما می‌توان در این راه خطر کرد و از مدخلی دیگر وارد مسئله شد، یعنی از نقطۀ اوج نبرد؛ آنجا که ضرورت و امکان به لحاظ فلسفی، شاید برای نخستین بار، با یکدیگر یکی می‌شوند: یعنی دیالکتیک هگل. کل مقالۀ حاضر، این دیالکتیک را به منزلۀ مدخل اصلیِ ورود خود به بحث و راه دیگری برای دسترسی به هستۀ مذابِ خود مسئله تعیین کرده است.

از مقدمه ی مقاله ی " ضرورت فلسفی و امکان احیای امید" به قلم محمد مهدی اردبیلی


@Kajhnegaristan