این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
●دانش چیست؟ (۲)
●دانش چیست؟(۲)
✍ دکتر میترا کدیور/ روانکاو
«موکونسانس» Meconnaissance یک نئولوژیسم لکان است به معنای «شناخت من»، و «مِکونسانس» Méconnaissance یعنی «سوء شناخت» (یک بازی با کلمات است)، که هر دو یکی هستند. شناخت من در نتیجه سوء شناخت بوجود میآید (یعنی شناخت من از خودم).
تجزیه واژه کونسانس Co-naissance (یعنی «تولد مشترک»)، (به این معنا است که “Ego” همان زمانی متولد میشودکه «دیگری» متولد میشود). Ego و دیگری یک نفرند (اینجا منظور البته «دیگری کوچک» است و با «بزرگ دیگری» که مربوط به بعد سمبولیک است، تفاوت دارد. چون بزرگ دیگری یک جایگاه است. ولی کونسانس چیزی است که بین « من» و «دیگری کوچک» اتفاق میافتد، و این دو با هم متولد میشوند).
خودشناسی در بعد تصویری مانعی برای خودشناسی در بعد سمبولیک است، و کار درمان روانکاوی (هر چند در این روند «درمان» نداریم) عبارت از آن است که کاری کند که رابطه تصویری بشکند تا بتوان به دانش ناخودآگاه دست پیدا کرد.
نکته دیگر این که هر کونسانسی (شناختی) یک شناخت پارانویاک است، و این یک جمله بسیار زیبای لکان است. زیرا اولاً شناخت مبتنی بر هذیان دانش مطلق است و دوماً مبتنی بر مفهوم Mastery (چیرگی، تسلّط) است. ما میگوییم در روانکاوی چیزی به نام “Absolute knowledge” وجود ندارد (یا دانشی که بتواند تسلّط ایجاد کند).
اصولاً شناخت پارانویاک است، چون مربوط به Ego است و هر نوع شناخت Ego در واقع یک نوع هذیان است. چون مبتنی بر دو نوع مِکونسانس (عدم شناخت) است.
یکی عدم شناخت خودِ Ego(موکونسانس) و دیگری عدم شناخت دنیای خارج. به این دلیل این شناخت درصدد آن است روی بعد سمبولیک را بپوشاند و جلوی آن را بگیرد. لکان میگوید هرچه دانش بشر پیشرفت میکند، او de̒bileتر (کودنتر) میشود (چه در سطح فردی و چه در سطح اجتماعی، در سطح کلّی و بشری).
چون هرچه شناختاش بیشتر میشود، معرفتش کمتر میشود.
وقتی عمر صرف فراگرفتن امور کلّی دانش شود شناخت افزایش مییابد، که این امر باعث میشود دانش ناخودآگاه مخفی تر شود، و بشر در نهایت از خود و از ناخودآگاه خویش جدا میافتد و آن دیمانسیون سوژه (سوژه بودن) به کلّی محو میشود و چیزی از آن باقی نمیماند و فقط رابطه من با دنیای خارج و دیگری و دیگران باقی میماند، و چون کلاً قرار بر تقویت هر چه بیشتر این رابطه و تقویت Ego است، توهم (ایلوزیونِ) تسلط ایجاد میشود و بنابراین چنین دانشی پارانویاک است. در نهایت این شناخت در خدمت گفتار اربابی است و آن را تقویت میکند و به همان نسبت سوژه محوتر و از صحنه دورتر میشود.
@Kajhnegaristan