ایدئولوژی: وفاداری یا خیانت و صنعت- فرهنگ

ایدئولوژی: وفاداری یا خیانت و صنعت- فرهنگ
✍ محمدزمان زمانی


مدتهای مدیدی است از این و آن می شنویم که در سوگ خیانت به ارزشهای انقلاب 57 داد سخن می دهند، اینکه قرار نبود چنین و چنان شود و هکذا. حتی اگر این افراد ریگی به کفششان نباشد و واقعاً نیت خیری داشته باشند آنچه بدان توجه ندارند نسبت میان ایدئولوژی است با وفاداری و خیانت: ایدئولوژیها تا چه اندازه سوژه هایی وفادار به خود می طلبند، اگر اساساً طالب چنین چیزی باشند! اسلاوی ژیژک در تحلیل زندگی در زمان جنگ سرد و در کشوری که زیر نظر مارشال تیتو اداره میشد نکته جالبی را خاطرنشان میکند: تناقض بنیادین سوسیالیسمِ خود-مدبر یوگسلاوی. ایدئولوژی رسمی همواره مردم را به مشارکت فعالانه در فرایند خود-تدبیری برمی انگیخت، آنان را ترغیب میکرد شرایط زندگیشان را بیرون از حزب "بیگانه شده" و ساختارهای دولتی در اختیار گیرند؛ رسانه های رسمی بی اعتنایی مردم، گریختن آنان به حریم خصوصی، و غیره را تقبیح میکردند- با این همه (و پارادوکس دقیقاً همینجاست) درست از همین رخداد، از مفصلبندی و سازماندهی خود-تدبیری حقیقی مردم بود که بیمناک بود و واهمه داشت. در نتیجه مجموعه کاملی از علائم نانوشته لابلای خطوط این دستور را انتقال میدادند که این ترغیبها نمی بایست چندان جدی گرفته شوند. در واقع آنچه رژیم عملاً میخواست رویکردی کلبی مسلکانه به ایدئولوژی رسمی بود- بزرگترین فاجعه ای که میتوانست برای رژیم رخ دهد این بود که ایدئولوژی زیاد جدی گرفته شود، و سوژه هایش آن را تحقق بخشند. در واقع گویی به نحو پارادوکسیکالی یک ایدئولوژی نه به دنبال وفادار یا خائن واقعی بلکه به دنبال سوژه کلبی مسلکی است که تظاهر به وفاداری کند ولی عملاً - و در واقع هرگاه اقتضای منافع مفسران حکومتی و رسمی ایدئولوژی است - بدان خیانت کند یا ایمانش را از دست بدهد و آن را قربانی کند. شاید به همین علت است که تظاهر به وفاداری این قدر در رژیمهای ایدئولوژیک اهمیت دارد و روی آن حساسیت هست. تظاهر به وفاداری کنید ولی خیانت را به ما بسپارید، با این همه حتی بعد از خیانت باید ظاهر حفظ شود: رهبر، پیشوای عالی رتبه حزب، در این مواقع معمولاً "مصلحت اندیشانه" دست به یک "نرمش قهرمانانه" میزند - تأکید ایدئولوژیک رسمی اینجا بر روی "قهرمانانه" است نه "نرمش"!. چنین است حال و روز ایدئولوژی رسمی جمهوری اسلامی از آغاز تا کنون. در اوایل انقلاب آنچه بر آن تأکید میشد و این تأکید نه فقط ظاهری بلکه عملاً رخ میداد جنگی صریح بود با صنعت- فرهنگ: فوتبال و سینما و ... مذموم بودند چرا که باعث میشدند جوانان از فرهنگ انقلابی منادی آزادی و استقلال یا شهادت و جهاد و مبارزه با استعمار و استثمار و امپریالیسم و اشرافیگری و ... دور شوند. با این حال پس از اینکه مقامات عالیرتیه حکومتی- که همزمان تنها مرجع تفسیر رسمی از ایدئولوژی نیز هستند- فهمیدند دیگر شعارها قابل تحقق نیست- یا نباید باشد!- راهی دیگر برگزیدند: روی آوردن بی سر و صدا به صنعت- فرهنگ، امری که از زمان هاشمی رفسنجانی و پس از جنگ به تدریج و آهسته شروع شد و اینک صنعت-فرهنگ در درجاتی به شدت بیشتر و مهوع تر از همتای غربی اش دنبال میشود. در واقع آنچه نظام ایدئولوژیک فعلی از آن میترسد نه خیانت به آرمانها و ایدئولوژی انقلاب بلکه دقیقاً برعکس، یادآوری آنها و تلاش برای تحقق آنهاست. از همین رو قابل فهم است نقش زعیم عالی مقام دینی در فیصله بخشی به دعواهای سیاسی ناشی از اذعان به شکاف میان نظر و عمل، بین ایدئولوژی و تحقق آن؛ در چنین مواردی معمولاً حکم حکومتی این غائله را میخواباند، با ارجاعی دروغین به خاستگاه ایدئولوژی در واقع آنرا مخفی میکند و سربسته و تلویحاً ادامه جریان صنعت- فرهنگ تداوم می یابد تا سوژه ها سوژه نشوند، دنبال تحقق ایدئولوژی نروند، همچنان سرسپرده و صغیر بمانند. از دید ایدئولوژی رسمی کسانی که برای یک ایدئولوژی خطرناکند نه خائنان و نامومنان بدان بلکه دقیقاً کسانی اند که آنرا جدی میگیرند. این دسته هستند که موی دماغ ایدئولوژی رسمی اند و نه خائنان و بی ایمانان یا سازشکاران اهل مصالحه و تبانی (در نظام سیاسی ایران چنین است نقش بی بدیل امثال حسن روحانی و آنچه دیپلماسی در برابر انقلابیگری نامیده شده است). و برای همین است اهمیت نقش مذاکره کنندگان در رژیمهای ایدئولوژیک. در رژیمهای ایدئولوژیک - از هر نوعی- همواره می بایست شکاف میان ایدئولوژی و واقعیت پوشانده شود، و این بخیه زدن و دوخت و دوز و رفوی موقتی برای حفظ ظاهر ایدئولوژی صورت میگیرد، ایدئولوژی ای که پیشاپیش مرده است!


@Kajhnegaristan