گاستون باشلار نوشته است که همه‌ی نویسندگان بزرگ می‌دانند که جهان از ادبیات می‌خواهد که همه چیز باشد و چیزی دیگر باشد: فلسفه، سیاست

گاستون باشلار نوشته است که همه‌ی نویسندگان بزرگ می‌دانند که جهان از ادبیات می‌خواهد که همه چیز باشد و چیزی دیگر باشد: فلسفه، سیاست، علم، اخلاق. متفکر فرانسوی می‌پرسد دلیل این خواست چیست؟
از آن روی که ادبیات همواره با سرچشمه‌های هستیِ تکلم‌شده رابطه‌ای مستقیم دارد، در مغزِ مغزِ کلام که در آن‌جا فلسفه، سیاست، اخلاق و علم، خود امکان وجود می‌یابند. اما علم، اخلاق، سیاست و فلسفه آنگاه که محدودیت‌های خود را کشف می‌کنند به نیک و بد ادبیات توسل می‌جویند تا از نابسندگی‌های خود فراتر روند. لیکن همراه با ادبیات فقط به کشف جدایی همیشگی میان کلمات و چیزها می‌رسند: جدایی میان کاربردهای زبان در بازنمایی و تجربه‌ی هستی زبان. ادبیات آن عمل آرمانی است که می‌خواهد از این جدایی بکاهد. آنگاه که این جدایی را جامه‌ی دیگر می‌پوشد، حماسه نام می‌گیرد. آن‌گاه که آن را آشکار می‌کند رمان و شعر نامیده می‌شود.

خودم با دیگران، کارلوس فوئنتس، مقاله‌ی «سروانتس، یا نقد خواندن»

@Kajhnegaristan