«و شیطان فرشته‌ی برتر بود …. *

" و شیطان فرشته ی برتر بود....*
✍ احمد غفاری



..... در اسطوره ها و قصه های آفرینش ، جهان خدایان ، جهانی وهم آلود است ، سرشار از سایه ها و تردید ، گرگ و میش است ، غروبی ازلی-ابدی ، خدایان بوالهوسانه به انسان نگاه می کنند ، به اسباب بازی کوچکی که بساط عیش خدایان را فراهم می کند ، دلقکی با دماغ قرمز ، شکم برآمده ، دست و پای بزرگ ، دهانی گشاد و بلعنده ، موجودی نیازمند که می خواهد ، تمنا می کند و می طلبد . فضای میان خدایان و انسان تهی نیست ، این فضا را هراس پر می کند ، وحشت و پرستش ، ترس و قداست ، هراس انسان و قداست خدایان....
در اسطوره ها و قصه های آفرینش ، خدایان انسان را می سازند و به او جان می دهند ، جان می دهند تا انسان خدمتگذارشان باشد ، تا بازی کند و خدایان بخندند ، تا بجنگد و خدایان از سویدای دل بخندند ، تا بکشد و کشته شود ، تا مثله کند و مثله شود تا قربانی شود و قربانی هدیه کند ، تنها مرگ ، فاصله ی میان انسان و خدایان را بر می دارد ، انسان با مرگ به حریم قدسی خدایان پا می گذارد .خدایان در جهان وهم آلودشان تنها یک چیز را از انسان دریغ می کنند ، "دانایی" ، .... در بهشت خدایان ، دانایی میوه ی ممنوعه است ، انسان نباید از میوه ی ممنوعه بخورد ، کسب و طلب آگاهی ، سرکشی در برابر خدایان است ، خدایان ، انسان را سرسپرده و مطیع می خواهند . قداست با سرسپردگی ، با نا آگاهی تداوم می یابد .
در قصه های آفرینش شخصیت دیگری هم حضور دارد ، بازیگری که روال بازی را به هم می ریزد ، شیطان، ... شیطان بدیل خدایان است ، مخالف خوانی سرخوش که خلوت رخوت آلود خدایان را خراب می کند و ناگزیر مطرود و نفرین شده ی ازلی است ، پرومته ای که به جرم روشنی بخشی ، سینه اش را کلاغان هر صبحگاه به منقار می درند ....
در قصه های توراتی انسان از خوردن میوه ی دانایی منع می شود ، حضور شیطان این بازی را به هم می زند ، به واسطه ی شیطان ، آدم و حوا میوه ی ممنوعه را می خورند و با خوردن میوه ی ممنوعه انسان مبتلا به آگاهی می شود ، هم خودش را می فهمد و هم جهان پیرامونش را ، انسان با آگاهی از خودش خارج می شود ، سفر به درون و بیرون با آگاهی شکل می گیرد ، برهنگی اش را می فهمد و این مفاهمه ابدی است ، این مفاهمه ناگزیر است ، این مفاهمه قداست خدایان را می شکند ، قدرت خدایان را می شکند .....و شوربختانه انسان خود در جایگاه خدایان می نشیند ، فیلسوف شاه می شود ، سایه ی خدا می شود ، نماینده ی خدا می شود با ملایک مقرب و گوش به فرمان ، با بهشت های زمینی ، باغ های عدن .....، در بهشت های زمینی هم قدرت کنار قداست می نشیند و تحمیق انسان باز در دستور خدایان زمینی قرار می گیرد ، انسان-خدا هم آگاهی را از انسان سلب می کند ، یا با نیروی قهریه یا با بازی فریب و بلاهت ... اما شیطان همیشه بوده و هست با نام های گوناگون .... هرکس که حریم قدسی قدرت را می شکند شیطان است .... "شیطان عزیز" .... شیطان می تواند یک نویسنده ی مخالف خوان باشد.... یک روزنامه نگار یا کارگری معترض .... شاعری سرکش .... شیطان همه جا هست حتا در بارگاه قدسی خدایان.... در سایه سار قدرت ....
تیر- 95


(عنوان نوشته " و شیطان فرشته ی برتر بود.." از احمد شاملو)


@Kajhnegaristan