چهره ابلیس در ادبیات عرفانی. از نظر نیکلسون اولین کسی که به ستایش ابلیس پرداخت حلاج بود،

چهره ابلیس در ادبیات عرفانی
✍ آیدین محمدی


ابلیس که به تعبیری نماد شر و به تعبیری دیگر نماد نیروهای دنیوی است در دیدگاه عرفان عاشقانه تطهیر می شود. از نظر نیکلسون اولین کسی که به ستایش ابلیس پرداخت حلاج بود،
از نظر حلاج:
ابلیس هم شیطان است و هم یک قربانی تراژیک. مطرود اما در اخلاص عاشقانه کامل و تمام عیار.اغواگر و معلم.(شیطان در تصوف)
میبدی در کشف الاسرار از ابلیس با کلمه " مهتر مهجوران" نام می برد.
عین القضات در یکی از مکتوباتش دفاع جانانه ای از ابلیس می کند و او را "معلم فریشتگان" لقب می دهد و معتقد است که ابلیس با خدا سخن گفته و از همان کرامتی برخوردار است که موسی کلیم الله برخوردار بود. با سجده نکرن به غیر خدا در عشق الهی به بالاترین درجه کمال دست یافته است:
جوانمردا ! اگر « و کلم الله موسی تکلیماً » کمال است، پس ابلیس را از این کمال هست. تو چه دانی که ابلیس ابلیس کیست ! شحنه مملکت است که صد و بیست چهار هزار نبی زخم او خورده اند...جبرئیل صفتی باید که دزدیده در جمال ابلیس نظری کند ( نامه های عین القضات همدانی)
مولانا اما با زیرکی تمام حرف هایی در دهان ابلیس قرار می دهد تا او خود از خودش دفاع کند. در داستانی که در باره معاویه ذکر می کند. ابلیس او را برای نماز صبح بیدار می کند. معاویه ابلیس را دستگیر می کند و علت رفتار او را جویا می شود. ابلیس در دفاع ازخود به جبر متوسل می شود و می گوید آنچه بر سرش آمده تقدیر ازلی است و او بی تقصیر است. خواست خدا بوده است که او عصیان ورزد و نمی توانست در برابر خواست خدا مقاومت کند. ابلیس با ذکر سابقه خود در بارگاه الهی همچنان خود را عاشق حق معرفی می کند .وکفر و ایمان را دستبافت حضرت حق می داند:
ما اگر قلاش و گر دیوانه ایم
مست آن ساقی و آن پیمانه ایم
خود اگر کفرست و گر ایمان او
دست باف حضرت است و آن او
ابلیس در شرح رسالت خود می گوید که او از طرف خدا مأمور است ماهیت آدم ها را آنگونه که هستند برملا کند و مثل آیینه که اگر هندو در آن نگاه کرد و چهره خود را سیاه و زشت دید تقصیر آیینه نیست:
امتحان شیر و کلبم کرد حق
امتحان نقد و قلبم کرد حق
قلب را من کی سیه رو کرده ام
صیرفی ام، قیمت او کرده ام
این علف ها می نهم از بهر چیست؟
تا پدید آید که حیوان جنس کیست
ابلیس خویشتن را یک قربانی تراژیک به تصویر می کشد؛ یک قربانی که مطیعانه خود را در معرض لعن و دشنام قرار داده چرا که اراده خداوند بر این کار تعلق گرفته است.ابلیس چیزی نیست مگر ابزار خدا.
گرچه مولانا ابلیس را نیروی شر و انهدام قلمداد می کند همزمان عمق تراژدی نهفته در شخصیت ابلیس را نیز درک می کند.( شیطان در تصوف)
سخن پیترجی .آون ،نویسنده کتاب "شیطان در تصوف "، کاملا درست است آنجا که در همان صفحه می گوید مطالعه این داستان در مثنوی ضرورتا به افزایش خصومت خواننده با ابلیس منجر نمی شود.کاملا بر عکس از دو شخصیت دخیل داستان ، ابلیس ظریف تر و پیچیده تر است و معاویه شخصیتی ایستا و تک بعدی است؛ گونه ای آدم معمولی و بی روح.

@Kajhnegaristan