«پس از جنگ عمدتا با دو گونه خودکشی مواجهیم

«پس از جنگ عمدتاً با دو گونه خودکشي مواجهيم. نخست آن دسته ای که به ظهور تروما پس از يک رخداد اضطراب انگيز مربوط اند. در اين‌گونه موارد گویی سربازان به هيچ وجه قادر نیستند پس از فروپاشي ساختارهاي فانتزي فردي‌شان دوباره خود را جمع و جور کنند. سربازاني که پس از رخداد اضطراب انگيز شديداً دچار تروما مي‌شدند اغلب نمي‌خواستند وداع نامه ای بنویسند و از خودکشي شان به ‌عنوان وسيله اي براي خطاب قرار دادن ديگري استفاده کنند. در عوض خودکشي آن ها از جنس همان چيزي است که لکان اقدام به کنش مي‌نامد؛ [یعنی] عمل خودويران‏گري سوژه که نمي‌كوشد با آن پاسخ ديگري را برانگيزد. نوع رایج دومِ خودکشي که در ميان کهنه سربازان جنگ ديده مي‌شود مشابه مورد درياسالار بوردا است. اين خودکشي ها به مسئله‌ي جایگاه و احترام مربوط اند. سربازان جنگي اغلب احساس مي‌كنند در قبال زحماتي که در جنگ متحمل شده‌اند بازشناسي نمادين مناسبي دريافت نكرده‌اند و خودکشي آخرين تلاش نوميدانه ی آن‌ها براي دريافت پاسخي از جانب ديگري است. به اين دليل است که اين سربازان نامه اي مي‌نويسند و در آن کار خود را توضيح مي‌دهند؛ به اين اميد که سرانجام ديگري آن‌ها را مورد بازشناسي قرار دهد. اين خودکشي ها بيشتر کنش نمایی یا تخلیه‌ی هیجانی هستند تا اقدام به کنش. زيرا کهنه سربازان هنوز به «ديگري بزرگ» اعتقاد راسخ دارند.»
«درباره ی اضطراب» / رناتا سالکل


@Kajhnegaristan