سخنرانی دکتر میترا کدیور در رابطه با نوروز و سوژه‌ی نوروتیک / قسمت آخر …تغییر کردن موضع ذهنی (۱۸) یعنی یک تغییر اساسی در بعد سمبول

سخنرانی دکتر میترا کدیور در رابطه با نوروز و سوژه ی نوروتیک / قسمت آخر


تغيير كردن موضع ذهني(18) يعني يك تغيير اساسي در بُعد سمبوليك سوژه. مثالي مي آورم: اگر بخواهيم كلمه اي را به جمله اي اضافه كنيم چه پيش مي آيد؟ در ابتدا متوجه مي شويم كه در آن جمله جايي براي اين كلمه نيست بنابراين كلمه را همچنان در بيرون از جمله رها مي كنيم. مرحله بعد اين است كه سعي مي كنيم كلمه را در جاهاي مختلف جمله قرار دهيم و هربار متوجه مي شويم كه ساختار جمله به كلي به هم مي ريزد. زماني كه بالاخره جاي مناسبي براي اين كلمه در جمله پيدا كرديم اين جمله ديگر جمله قبلي نيست. آيا توانستم منظورم را بيان كنم؟
مثالي را كه ذكر كردم مي تواند ضمناً براي توضيح اين مطلب به كار رود كه چرا تئوري هاي فرويد و لكان تا اين حد براي درك شدن مشكل آفرينند. اگر ما در سمبوليكمان جاي كافي براي آنها باز نكرده باشيم همچنان خارج از جمله باقي مي مانند. جا باز كردن براي آنها مستلزم دستكاريهاي مدام در بعد سمبوليك است كه يك كار مستمر و طولاني است. به يك جمله در هر مرحله فقط مي توان يك كلمه اضافه كرد نه بيشتر. همين واقعيت هم هست كه موضوع روانكاوي كوتاه مدت يا كلاسهاي فشرده در مورد روانكاوي را به كلي منتفي مي سازد. يكي از دلايلي كه باعث قبول عامه نظريات نئوفرويدي شد همين مطلب است. آنها هيچ كلمه اي به جمله هاي قديمي و فرسوده اضافه نمي كنند و هيچ يك از باورهاي سالخورده بشر را مورد مؤاخذه قرار نمي دهند.
« رُنه دُمال » (19) معتقد است كه براي يك محاوره ي واضح سه شرط لازم است: « گوينده اي كه بداند چه مي گويد، شنونده اي كه بيدار باشد و زباني كه بين آنها مشترك باشد ». اما او ادامه مي دهد: « ولي عنصر چهارمي نيز در اين ميان ضروري است. اين كافي نيست كه زباني كه آنها با آن صحبت مي كنند براي هر دوشان مفهوم باشد، مي بايست كه موضوع صحبت نيز يك محتواي واقعي داشته باشد، يعني اينكه هر دو طرف داراي تجربه اي مشترك راجع به آن چيزي كه درباره اش صحبت مي شود باشند ».
روزي لكان اعلام كرد: « من فقط براي روانكاوها صحبت مي كنم ». اين يك روش لكاني براي تأكيد بر موضوع تجربه ي مشترك است. لكان في الواقع اصلاً به خود زحمت نداده كه حرف هايش را قابل درك كند و حتي هستند بسياري كه معتقدند او عمداً چنان نثر سنگيني به كار برده است كه مطالبش عملاً غيرقابل درك هستند. اين عقيده را من بدين گونه تصحيح مي كنم كه غيرقابل درك بودن لكان يا مشكل بودن درك او تا حدود زياد به خاطر همين مسأله عدم وجود تجربه مشترك است. ضمناً تأكيد مي كنم كه نثر لكان همگون با موضوع مورد بحث و فرهنگ عظيم اوست. موضوع مورد بحث لكان ناخودآگاه است و او براي آموزش آن از زبان ناخودآگاه و از روشهاي ناخودآگاه استفاده مي كند. در همين جا لازم مي دانم خاطر نشان كنم كه نثر فرويد نيز زيبايي و شيوايي خاص خود را داراست تا بدان حد كه جايزه ادبي گوته را نصيب او كرد؛ برجسته ترين جايزه ي ادبي در ادبيات آلماني.
وقتي فرويد خصوصيات يك روانكاو را برمي شمرد ابتدا صحبت از « درستي و راست قامتي رواني » (20)‌ مي كند. كه همان طور كه قبلاً نيز اشاره كرده ام اين مقوله هيچ ربطي به موضوع نرمال بودن ندارد. درستي و راست قامتي رواني به معناي اصلاح و سرراست كردن رابطه با بُعد واقع است و با نرمال بودن كه چيزي جز يك بالماسكه در بُعد تصويري نيست، فرسنگ ها فاصله دارد. بعد از آن فرويد صحبت از نوعي « برتري » مي كند و چنين مي گويد: « برتري براي عمل كردن بر روي بيمار گاهي به عنوان يك مدل و گاهي به عنوان يك استاد ». و اين يعني كه روانكاو بايد براي هدايت روند درمان قادر باشد مانورهاي مختلفي را بر روي انتقال انجام دهد و جايگاههاي مختلفي را اشغال كند. فرويد در عين حال در نامه اي به « ل. آ. سالومه » مي نويسد: « من براي كشفياتم ارزش والايي قائلم نه براي خودم ».
@Kajhnegaristan