«نبرد برای سلامتی». ✍ محمدمهدی اردبیلی

"نبرد برای سلامتی"
✍ محمدمهدی اردبیلی

امروزه، تبلیغات مختلف از قرص‌های لاغری و کاهش ریزش موی سر گرفته تا دستگاه‌های مکانیکی، سالن‌های ورزشی و خدمات متناسب با آنها، همه و همه می‌کوشند تا اعتماد مخاطب را جلب کرده و هدف اصلی خود را بهبود سلامتی مخاطبان معرفی کنند. تمایل انسان به سلامتی و نگرانی از بیماری‌های مختلف فضای بسیار گسترده‌ای را برای خرید و فروش این کالاها فراهم آورده است. برخلاف ظاهر همدلانه و همدردانۀ این تبلیغات، عملاً اما چیزی که واقعا ارزش دارد، نه سلامتی، بلکه حساب بانکی مخاطبان است. این شرکت‌ها که هدف اصلی‌شان کسب درآمدهای هنگفت است، می‌کوشند تا با اتکا به انواع و اقسام فریب‌های تجاری، روش‌های جنگ روانی و اقناع مخاطب، این هدف اصلی را در پس ظاهر دوستانه و همدلانه‌ای پنهان سازند که خود را دوستدار سلامتی مردم معرفی می‌کند. روشن است که این شرکت‌ها نه از سلامتی مردم، بلکه دقیقاً از بیماری و عدم سلامتی آنها سود می‌برند. نکته قابل تامل دیگر، تلاش آنها برای حفظ خصلت‌های ظاهراً آسیب‌زای انسانها (مانند تنبلی یا پرخوری) است. برای مثال، شما دیگر لازم نیست برای لاغر شدن هر روز به ورزش‌های سنگین یا رژیم‌های غذایی طاقت‌فرسا تن بدهید، بلکه می‌توانید گوشۀ منزلتان لم دهید و هر چه می‌خواهید بخورید، فقط کافی است از فلان قرص لاغری، یا دستگاه ماساژ شکم یا حتی نوع خاصی از دستبند و گردن‌بند استفاده کنید. جالب اینجاست که علی‌رغم ناکارآمد بودن این روش‌ها و عوارض جانبی آزاردهندۀ آنها، کنترل امیال غریزی برای انسانها آنچنان دشوار است که هنوز اقبال بسیاری به این شرکت‌ها وجود دارد.

بخش دیگری از تبلیغات مربوط به سلامتی نه از جانب شرکت‌های تولیدکننده یا فروشندۀ کالا یا خدمات، بلکه از جانب نهادهای شهری، فرهنگی، اجتماعی و به ویژه دولت صورت می‌پذیرد. صرف نظر از رابطۀ مالی-تجاری پنهان شرکت‌های مذکور با این نهادها که خود یکی از انگیزه‌های اصلی ترویج فرهنگ سلامت است، باید اذعان کرد که دولت انگیزه‌ها و اهداف بلندمدت‌تر و کلان‌تری از ترویج فرهنگ سلامت می‌برد. دولت می‌کوشد تا این ذهنیت را به مخاطب تلقین کند که «تو نگران سلامتی خودت هستی، من هم به فکر سلامتی تو هستم، پس به من اعتماد کن». اما آیا دولت همان انگیزه‌ را از بحث سلامت شهروندان دنبال می‌کند؟ قطعا نه. برای دولت درد کشیدن یا بیمار شدن یا حتی مردن یک انسان چندان اهمیتی ندارد. برای دولت دو مساله اهمیت دارد: یکی حفظ توان «نیروی کار» و دیگری کاهش هزینه‌های جاری دولت.

به بیان دیگر، دولت از یک سو می‌کوشد تا با سالم نگه داشتن شهروندان، نیروی کار فعال با بازدهی بالا داشته باشد تا در نهایت بتواند بهره‌وری و سود خود را بالا ببرد. از سوی دیگر، دولت می‌کوشد تا با ترویج فرهنگ سلامت، هزینۀ معالجۀ یک بیمار (اعم از هزینۀ نگه‌داری، دارو، نیروی انسانی مانند دکتر، پرستار، منشی، نظافتچی و …) را کاهش دهد. نباید فراموش کرد که اگر دولت تسهیلات ویژه‌ای برای شرکت‌های تولیدکنندۀ کالا و خدمات سلامت درنظر می‌گیرد، بیش از همه به دلیل همین منافع مشترک میان آنهاست: یکی خریدار دست به نقد می‌خواهد و دیگری نیروی کار با بهره‌وری بالا.

امروز دغدغۀ سلامتی به یک بیماری وسوا‌س‌گونۀ اپیدمیک بدل شده است. در این خصوص ذکر چند نکته لازم به نظر می‌رسد:

۱. تجربه نشان داده است که افراد در تلاش برای دوری از بیماری‌ها حجم عظیمی از فضای ذهنی، فعالیت و حتی گفتگوی روزمرۀ خود را به سلامتی و ترس از دچار شدن به بیماری اختصاص می‌دهند، و همین ترس و وسواس دائمی به عامل اصلی بیماری های بدل می شود. این ترس را می‌توان در گفتگوی روزمرۀ اطرافیان به وفور مشاهده کرد: ترس از چاق‌تر شدن، ترس از سرطان‌زا بودن فلان مواد غذایی و ترس‌های مشابه.

۲. تصور جامعه راجع به سلامتی بیش از آنکه ربطی به خود سلامتی یا فرآیند ارگانیک بدن داشته باشد، ناشی از نوع تبلیغات تجاری و فرهنگی است. برای مثال بخش قابل توجهی از دختران و زنان به بهانۀ سلامتی می‌کوشند تا شبیه مدل‌هایی شوند که عملاً نمونۀ یک انسان نامتناسب و بیمار هستند. از قضا اسطورۀ انسان کاملا سالم، یک اسطوره خیالی است، ممکن است سلامت و کارکرد بسیار بهینۀ یک اندام به سایر اندام ها آسیب برساند.

۳. این رویکرد سنتی که انسان باید سالم باشد تا بتواند بدون مشکل به فعالیت‌های اصلی زندگی‌اش برسد، اکنون دیگر جایگاه خود را از دست داده است. دیگر مساله نه «عقل سالم در بدن سالم»، بلکه خود سلامتیِ فی‌نفسه حتی به قیمت از دست رفتن عقل است. مضحک تر از همه اما این است که هرچه فرد بیشتر در راستای سلامتی اش تلاش می کند، خود را به برنامه ها و رژیمهای تجویزی مقید می سازد و کالری وعده هایش را محاسبه می کند، عملاً هم به لحاظ روانی و هم به لحاظ جسمانی بیمارتر می شود.
@Kajhnegaristan