گفت‌وگو با، فیلسوف معاصر ایتالیایی: با شجاعت به «امید و تفکر» معنا دهیم

گفت‌وگو با #جورجو_آگامبن، فیلسوف معاصر ایتالیایی: با شجاعت به «امید و تفكر» معنا دهیم
مترجم: حامد خزایی/قسمت سوم

برای مثال، تفكر درباره بی‌عملی؟

اصرار بر كار و تولید یكی از این بدخواهی‌ها است. چپ راه اشتباهی را رفت زمانی‌كه این مفاهیم را پذیرفت، بدین معنا كه اینها هسته اصلی سرمایه‌داری هستند. اما ما باید تصریح كنیم كه بی‌عملی، آنچنان كه من می‌فهمم، نه جبر و نه معطل ماندن است. ما باید خود را از كار رها كنیم، آنهم در یك معنای فعال آن. این فعالیتی است كه باعث می‌شود تا همه وظایف اجتماعی، اقتصادی، قانونی و دینی در بی‌عملی نشان نشان داده شوند. بدین گونه این وظایف برای دیگر امكان‌های كاربردی آزاد می‌شوند. این آن چیزی است كه مطلوب انسان است. یعنی نوشتن با كنار گذاشتن توابع ارتباطی زبان، یا صحبت كردن به نحوی كه عملكرد دهان را تغییر دهد. ارسطو در كتاب اخلاق نیكوماخوس از خودش می‌پرسد كه آیا نوع انسان وظیفه دارد؟ كار نوازنده نواختن فلوت است و كار كفاش این است كه كفش درست كند؛ آیا واقعا هدف انسان از انسان بودن داشتن چنین كاركردهایی است؟ او سپس فرضیه خود را به‌طور پیشرفته‌یی گسترش می‌دهد و این ایده را طرح می‌كند كه آیا ممكن است كه انسان بدون هیچ وظیفه‌یی به دنیا آمده باشد؛ هرچند خیلی زود این ایده را رها می‌كند. به هر حال این ایده ما را به قلب آنچه امكان انسان بودن است سوق می‌دهد؛ این ایده كه انسان حیوان است و كار ندارد، یعنی وظیفه‌یی به لحاظ بیولوژیكی ندارد و به‌طور واضح نسخه‌یی هم برای وی تجویز نمی‌شود. در واقع یك موجودی است كه ظرفیت قدرتمندی را دارد اما قدرتمند نیست. انسان می‌تواند هر كاری را انجام دهد ولی مجبور نیست كه هر كاری را انجام دهد.

شما در رشته حقوق تحصیل كرده‌اید، اما در همه پژوهش‌های فلسفی خود، به یك معنا، به نحوی به دنبال رهایی از قانون هستید؟

یكی از آرزوهای من در دوران متوسطه فرار از مدرسه برای نوشتن بود. این به چه معناست؟ نوشتن چه چیزی؟ این به اعتقاد من، میل و توجه به احتمال در زندگی است. آنچه من می‌خواستم در واقع نوشتن نبود، بلكه توانایی در نوشتن بود. این یك ژست فلسفی ناخودآگاه است. یعنی جست‌وجو و كاوش برای احتمال در زندگی شما، كه می‌تواند تعریف خوبی از فلسفه باشد. ظاهرا در حقوق با وضعی متغایر با این مواجه هستیم یعنی سوال درباره یك ضرورت است و نه احتمال. وقتی من حقوق می‌خواندم، توانایی دسترسی به احتمال را بدون گذر از راه ضرورت را نداشتم. هرچند كه مطالعات حقوقی‌ام برایم بسیار مفید و راهگشا بود. نكته اینجاست كه قدرت مفاهیم سیاسی را در ملاحظات و التفات‌های حقوقی افراد جای داده است. قلمرو این مسائل حقوقی هرگز دچار توقف نمی‌شود و همواره در حال بسط روزافزون است و برای هر چیزی قانون درست می‌كنند و این بسط تا جاهایی است كه حتی قابل تصور نیست. این تكثر قانون خطرناك است چراكه در جامعه دموكرات ما همه‌چیز تعدیل نشده است. حقوقدانان غرب به من چیزی را آموختند كه برایم خیلی جالب بود. آنها قانون را به صورت یك درخت نشان می‌دهند كه در آن نهایت آنچه ممنوع است و نهایت آنچه واجب است را در نظر گرفته‌اند. آنها نقش حقوقدان را بین این دو بی‌نهایت در نظر می‌گیرند. در واقع این حدی است برای اینكه انسان بدون تحریم‌های قضایی چه چیزی را می‌تواند انجام دهد و چه چیزی را نمی‌تواند انجام دهد. قلمرو این منطقه آزادی كه آنها ترسیم كرده‌اند به‌طور مدام در حال بازنگری است؛ در حالی كه در برخی موارد گسترش می‌یابد در برخی موارد نیز باریك و تنگ می‌شود.
@Kajhnegaristan