ادامه👆

ادامه👆
سیر نشده بود و می ­اندیشید هم مجال و هم وقت کم دارد تا دندان­هایش را تا بیخ و بن در تن آدم­ها و چیزها فرو ببرد.[ii]» شهوتِ تملکی که در گروِ انباشت است و انباشتی که در گروِ گردشِ امری مجازی (چیزی از جنس «افسانه») است و با تملک تعارض دارد. مارکس در سرمایه وقتی میل بورژوازی را تحلیل می­ کند و نشان می­ دهد زندگی بورژوایی میان شهوت انباشت و تمایل به مصرف دوپاره شده است، فرازی از فاوست گوته را نقل می­کند: دریغا، در سینه او دو روح سکنا دارند /یکی پیوسته در تکاپوی بریدن از دیگری است.»

افزون بر این، بعد الهیاتیِ سرمایه­ داری را می توان در ارزشی مشاهده کرد که «عالمان علم اقتصاد» برای مؤلفه­ های اقتصاد کلان (رشد، تورم، رکود، بیکاری) قائلند، ارزش ­گذاری ­ای که بعضی اوقات تا حد پرستش ارتقا پیدا می­ کند. درست همان­گونه که در عهد عتیق خشنودی و ناخشنودیِ «یهوه» معیار ارزیابی وضعیتِ قوم یهود است، «عالمان علم اقتصاد» نیز فارغ از امور واقعی، درگیر اندازه­ گیریِ درصدهای رشد و تورم و رکود و بیکاری­ اند، چنان­که گویی با رسیدن به درصدهای مطلوبِ رشد و تقلیل تورم و رکود و بیکاری به درصدهای «قابل قبول»، از مصائب زندگیِ واقعی کاسته می­ شود. البته روشن است که همه­ ی این شعبده­بازی ها با ارقام و آمار و درصدها، ترفندهایی هستند تا نظام سرمایه ­داری به­منزله­ ی «نظام مصیبت» مورد ارزیابی قرار نگیرد و شکل زندگی بورژوایی به آماج نقد تبدیل نشود. «نقد اقتصاد سیاسی» به­ معنای مورد نظر مارکس، ارزیابیِ دوباره­ ی ارزش­های سرمایه­ داری بر «بنیاد» پتانسیل یا شکل زندگیِ بالقوه­ ای است که در «وضعیتِ پرولتری» برانگیخته می­ شود، شکلی از زندگی که «واقعی است، گرچه بالفعل نیست، و ایدئال است اما انتزاعی نیست».

*متن پیاده شده سخنرانی از موسسه پرسش

@Kajhnegaristan