این کانال در پی احیای نگاه و تفکری انتقادیست. آنهم با خوانشی متفاوت از علوم انسانی منجمله روانکاوی و فلسفه و جامعه شناسی،بلکه راهی برای یک تفکر انتقادی و رادیکال بگشاید. https://t.me/joinchat/AAAAAEPRYscX8s9o8ft-FA ارتباط با ادمین @Rezamajd1
«سرشت فلسفی نقد اقتصاد سیاسی». ✍ عادل مشایخی
"سرشت فلسفی نقد اقتصاد سیاسی"
✍ عادل مشایخی
قسمت دوم و پایان
میل بورژوایی، آنچه طبقات بالفعل را در جهان کنونی به آنی که هستند تبدیل کرده است، همان چیزی است که تداومِ حیات سرمایه داری ممکن می کند. این میل را از طریق سمپتوم هایش، از طریق جلوه هایش در زندگیِ خودمان می توان شناسایی کرد. اما برای تحلیل این میل راهی میانبر نیز وجود دارد. باز باید به مارکس برگردیم: مارکس در سرمایه نشان داده است که میل بوروژایی بهمنزله ی بنیاد ارزیابی و معنابخشی در زندگی بورژوایی میلی دوگانه و تناقض آمیز است: «انباشت-مصرف». از یکسو، بدون زهد بورژایی و خودداری از مصرف و به جریان انداختن پول در مسیرهای گردشِ سرمایه، انباشت و درواقع ادامه ی حیات بورژوازی ممکن نیست (در ادامه ی همین سنتِ مارکسی است که بنیامین میگوید «سرمایه داری گونه ای دین است»). این میل می تواند به طبقات دیگر نیز به گونه ای متناسب با جایگاهشان در نظام تولید سرایت کند. مثال: در زبان ژاپنی کلمه ی جدیدی ساخته شده است: «کاروشی» به معنای مردن بر اثر کار بیش حد. کارمندانی که برای رقابت با دیگران تا سر حد مرگ اضافه کاری می کنند. برخی از صاحبنظران به شیوه ی آشنای مطالعات فرهنگی این امر را ناشی از فرهنگ سنتی ژاپن می دانند. اما این ربطی به فرهنگ سنتی ندارد و مربوط می شود به «جنون کار» بهمنزله ی یکی از جلوه های میل بورژوایی. در رمانِ مرگ قسطی، راوی زندگیِ برادر پدرش، آنتوان، را اینگونه خلاصه می کند: «یکدفعه به نحوی واقعاً قهرمانانه هر نوع میل و کشش گشت و گذار را در خودش سرکوب کرده بود. او هم نزدیکهای “فانوس دریایی” به دنیا آمده بود … بعد مرگ پدرشان که دبیر فرانسه بوده، سریع توی اداره ی “اوزان و مقیاسات” کاری پیدا کرد که کار واقعا مطمئنی بود. بعد هم برای اینکه خوب محکم کاری کند با یک دختر خانمِ اداره ی “آمار” ازدواج کرد. اما تمایلات گذشته گاهی به سراغش می آمد و اذیتش می کرد… هنوز سرش باد داشت، حس می کرد به اندازه ی کافی خودش را توی زمین فرو نکرده و هرچه بیشتر توی خودش جمع می شد. روز اول سال نو با زنش میآمد دیدنمان. آنقدر صرفه جویی می کردند، آنقدر به خودشان بد میگذراندند و با یک نفر هم حرف نمی زدند که روزی که ریق رحمت را سر کشیدند، هیچکس توی محل نمیدانست کی اند. همه تعجب کردند. فراماسونی مردند، شوهره از سرطان، زنه از نخوردن. زنش را که اسمش بلانش بود توی “بوت شومون” پیدا کردند. عادتشان بود که برای تعطیلات می رفتند آنجا. به هر حال چهل سال را، همیشه با هم، صرف خودکشی کردند.[i]» جلوه ی خرده بورژواییِ میلِ کاپیتالیستی. از سوی دیگر، بدون مصرف برای لذت بردن، بدون مصرف برای اطمینان خاطر از جایگاه اجتماعی، تقاضای موثر در میان نخواهد بود و چرخ سرمای هداری نمیچرخد. این دو گرایش تناقض آمیز که روح زندگی بورژوایی را دوپاره کرده است سرشت اساسیِ بعد لیبیدویی اقتصاد سرمایه داری را می سازند. امیل زولا در رماناش، پول، این دوگانگیِ تناقض آمیز را در زندگی شخصیت اصلی رمان، «ساکار»، اینگونه توصیف میکند: «رودی از میلیونها پول از میان انگشتاناش روان شده بود، با اینهمه هرگز نتوانسته بود ثروت را برده و مطیع خودش کند، همچون چیزی از آن خود که بتواند در اختیارش بگیرد، چیزی زنده و واقعی که بتواند به غل و زنجیرش بکشد. در گاوصندوق های او همیشه دروغ و افسانه مأوی گرفته بود، طلایی که همیشه از منافذ ناپیدا به بیرون می لغزید. … تاکنون مزه ی همه چیز را چشیده بود اما
ادامه👇
@Kajhnegaristan