آیا نمی‌توان کل تاریخ بشریت را به دیده عادی شدن فزاینده بی‌عدالتی دید که متضمن رنج کشیدن بی‌نام و نشان میلیون‌ها نفر است؟

آیا نمی‌توان کل تاریخ بشریت را به دیده عادی شدن فزاینده بی‌عدالتی دید که متضمن رنج کشیدن بی‌نام و نشان میلیون‌ها نفر است؟ شاید این بی‌عدالتی ها جایی،در حوزه "خدایگانی" فراموش نشود. آن‌ها روی هم انباشته می‌شوند، خطاها ثبت می‌شوند، تنش هر چه تحمل ناپذیرتر می‌شود، تا این که خشونت خدایگانی در فورانی مخرب و انتقام جویانه ناگهان سر بر می‌آورد.
نقطه مقابل چنین عدالت گستری خشونت‌باری، سیمای خشونت خدایگانی به عنوان امری ناعادلانه، چونان فوران بوالهوسی خداست که نمونه اعلای آن بی گمان سرنوشت ایوب (پیامبر) است. پس از آن که سیل بلا ایوب را در بر می‌گیرد دوستان یزدان شناسش می‌آیند و تفسیرهایی ارائه می‌کنند که به این بلاها معنا می‌بخشد.بزرگی ایوب آن اندازه که در پافشاریش بر بی معنا بودن مصیبتهای اوست در اعتراض به بی‌گناهی‌اش نیست.

وقتی سرانجام خدا خود را نمایان می سازد در برابر آن مدافعان یزدانشانس ایمان، بر نگرش ایوب صحه می‌گذارد.[...]
این مقاومت در برابر معنا زمانی اهمیت تعیین کننده دارد که با مصیبت‌های بالقوه، یا بالفعل،[...] روبرو هستیم.

این مصیبتها از قبول " معنایی ژرف تر" سر باز می‌زنند.این میراث ایوب نمی گذارد بر چهره برین و جاافتاده خدا به عنوان اربابی پنهان پناه بریم که معنای آنچه را که به نظر ما بلایی بی معنا می آید می‌داند، خدایی که کل تصویری را می‌بیند که در قاب آن، چیزی که ما یک لکه ننگ می دانیم به هماهنگی جهان کمک می‌کند. هنگام روبرو شدن با رویدادی چون هولوکاست یا مرگ میلیون ها نفر طی چند سال اخیر در کنگو آیا زشت نیست که ادعا کنیم این لکه‌های ننگ معنای ژرف‌تری دارند که به واسطه آن هماهنگی کل کمک می‌کنند؟ آیا کلی وجود دارد که از منظر فرجام شناختی بتواند رویدادی چون هولوکاست را توجیه و بدین ترتیب آن را نجات دهد یا در خود تحلیل برد؟

مرگ مسیح بر صلیب مسلما به این معنی است که باید تصور خدا را به عنوان مراقبی برین که نتیجه شادمانه اعمال ما را تضمین می کند یعنی کسی که فرجام شناختی تاریخی را به اجرا می‌گذارد کاملا کنار بگذاریم. مرگ مسیح بر صلیب فی نفسه مرگ خدای مراقب است.

اسلاوی ژیژک | خشونت| علیرضا پاکنهاد

@Kajhnegaristan