اگر ژیژک صرفا در مقوله واقعیت می‌زیست چه دلیلی داشت از روانکاوی استفاده کند؟

اگر ژیژک صرفاً در مقوله واقعیت می زیست چه دلیلی داشت از روانکاوی استفاده کند؟ روانکاوی پاسخ به همین درک نشدن واقعیت است و حضور متافیزیک. « امر واقعی واژه ی بالنسبه رمزآمیز و معماگون است و نباید آن را مترادف با واقعیت انگاشت. چون واقعیت ما به نحوی نمادین ( در متن زبان و فرهنگ) ساخته می شود و حال آنکه امر واقعی ِ هسته ی سخت است، تروما یا ضایعه ای فراموش نشدنی است که تن به نمادین شدن نمی سپارد، تروماتیک به بیان نمی آید.» ( دالی، ۱۳۸۷: ۳۰) همانطور که شان هومر متذکر می شود امر واقعی لاکان « در اولین مجموعه مقالات منتشر شده اش در دهۀ سی به کار برد، اصطلاح مذکور مفهومی اساساً فلسفی بود که هستی مطلق یا هستی در خود را معرفی می کرد. بنابراین، امر واقع به عنوان مفهومی در مقابل امر خیالی مرحلۀ آئینه ای صورت بندی شد. امر واقعی مانند هستی در خود در خارج از قلمرو ظواهر و تصاویر جای گرفت.» ( هومر، ۱۳۹۰: ۱۱۴)

– شاید اگر امر واقع ِ صرفاً در جامعه شناسی مطرح می شد، و مابه ازای بیرون آن برای ما مرکز توجه بود نسخه را در همین ابتدا می بستیم که بله، امرواقع ماهیتی فیزیکی دارد اما از آن رو که ما در مقوله اندیشه سیاسی می اندیشم و برای ما ماهیت این مفهوم مورد توجه است نمی توانیم به آن اکتفا و اتکا کنیم. ما با امر واقع به عنوان شکل غیرعینی که حدود واقعیت را تعیین می کند مواجه می شویم. تونی مایرز نیز معتقد است در مقدمه کتاب خود با نام اسلاووی ژیژک در روش شناسی هگلی است و در شناخت شناسی مارکسی و در هستی شناسی لاکانی است. از این رو، من پاسخ خام ابتدایی را از هر جهتی معتبر می دانم و ماهیت آن را متافیزیکی می دانم. امرواقع را نباید امر واقع شده فرض کرد امری که در حال واقع شدن است درست تر است در دستور زبان حال کامل، نه گذشته انگلیسی. صیرورتی که مصداق عینی آئین رهایی بخشی و ایدئالیسم آلمانی است. آزادی در بند زمان، حرکت، کثرت می باشد. اما رهایی در بند نیست، رهایی، ابدیت، سکون ، وحدت است. رهایی برای آنانی است که می خواهند خود را از قید هستی زمان، مکان وارهانند. آنان از زمان جلوتر هستند، آنان می توانند درک کنند، آن می توانند تصور کنند، ولی هرگز نمی توانند آن را بیان کنند. چون خاصیت رهایی اندیشی چنین ست. کسانی که به رهایی می اندیشند مشمول قاعدهِ یگانگی با خود(self- identification) گشته اند. اما کسانی که به دنبال آزادی هستند « وجودهای متناهی و مقیدی هستند [که] پیوسته میان گذشته ای که به انجام رسیده و آینده ی که هنوز به وجود نیامده در حرکت اند؛ ناچارند خود را در شکل یک خاطره یا انتظار ببیند؛ خودشناسی آن ها مستقیم نیست، بلکه به واسطه آن چه بود و آن چه خواهد بود صورت می بندد.» (کولاکفسکی، ۱۳۸۶: ۲۶ )

منابع

دالی، گلین: گشودن فضای فلسفه، مجتبا گل محمدی، تهران، گام نو، سال ۱۳۸۹

هومر، شون: ژاک لاکان، محمدعلی جعفری، سید ابراهیم طاهائی، تهران، ققنوس، سال ۱۳۸۸

موفه، شانتال، دربارۀ امر سیاسی، منصور انصاری، تهران، رخداد نو، سال ۱۳۹۱

کولاکوفسکی، لشک، جریان های اصلی در مارکسیسم، برآمدن، گسترش، فروپاشی، ج یکم، عباس میلانی، تهران، آگاه ۱۳۸۴

بنیامین، والتر، عروسک و کوتوله ( مقالاتی درباب فلسفه زبان و فلسفه تاریخ)، گزینش و ترجمه: مراد فرهادپور، امید مهرگان، تهران، گام نو، چاپ دوم،۱۳۸۷

@Kajhnegaristan