✍علی سروش کیا …نه زیستن را برای عقاید، که عقاید را برای زیستن باید خواست

✍علی سروش کیا


نه زیستن را برای عقاید ، که عقاید را برای زیستن باید خواست . اما از هر کدام که بیاغازیم ، که بدیهی است بودن مان با زیستن آغاز می گیرد ، به دیگری باید رفت . معنا ، مولود ماده است و اگر به مهد خود سر ریز نکند ، ناف بریده از بستر تغذیه می ماند . سر هم که به آسمان بساید ، چون پا در زمین نمی کشد ، هیچ سنگی را از پیش هیچ پایی بر نخواهد داشت . معنا پردازی در لفظ ، همان قدر آسان است که دست یردن در ماده برای تغییر . این است که در برابر تنی چون مارکس ، خیل فلاسفه و متالهین و مومنین را داریم . او آسمان را در آیینه ی زمین دید و به جرم همین گناه ، مغضوب خدایان زمینی ای شد که دست در دست فلاسفه و متالهین و پشت به نیروی مومنین داشتند . مارکس می دید ابنا بشر ، هنوز درگیر همان مشکلی است که والدین شکار چی اش بودند . مشکلی که در پی حل آن ، بستر به صنعت و فرهنگ داده . بازوان اش جان مایه ی تمدن شده و مغز اش ، پردازش گر خدایان . دو گانه ای را که خود آفریده بود ، از قبل نسیانی که در ذات همان آفرینندگی بود ، آفریدگار خود دید . انسانی که جهان ثروت را رقم زده و خدایان را به جهان آورده بود ، اینک جان و جهان خود را در گرو تابعیت جانانه از این دو یه یگانه می دید . انسانی که در مناسبات طبقاتی ، با خود ، با نوع و با طبیعت به بیگانگی رسیده بود . مشکل نخستین آدمیان که تا هنوز دوام یافته ، به مثابه ی پیش شرط رهایی اسارت تن از بند معیشت ، که به نوبه ی خود پیش زمینه ی واقع شدن در سر آغاز شکوفایی توانمندی های بالقوه ی انسانی است ، بایستی راه به حل شدن می برد . نقطه عزیمت ، عبور از تفسیر چهان به تغییر جهان بود . و کیست که جسارت دست یازی به گناهی چنین عظیم را سودا کند و مغضوب مثلث زر و زور و تزویر نشود ؟ سه گانه ی مجتمع در سرمایه . در اشکال وال استریت ، مجتمع های نظامی - صنعتی و هالیوود . و تمامی شاخک های این سه گانه ی نمادین در هر جا و هر وقت .

@Kajhnegaristan