«پست مدرنیسم» و متهم کنندگانش: در ایران (چند نمونه). ✍پویا ایمانی. قسمت دوم

"پست مدرنیسم" و متهم کنندگانش: در ایران (چند نمونه)
✍پویا ایمانی
قسمت دوم

الف. تاریخ کوتاه "پست مدرنیسم" در فارسی احتمالن، به استثنای یک اورتور ناهنجار (که کمی بیشتر از یک اورتور طول کشید) بارها غنی تر از مابه ازای انتقادی اش است. تاریخ هر دو را خیلی راحت می شود نوشت- هم تاریخ "پست مدرنیسم" در فارسی و هم تاریخ نقدش. "نقدها" تک و توک شهره شدند و قدر دیدند اما شمار زیادی شان از صفحات "اندیشه" و مجلات شبه تخصصی و امثالهم پا فراتر نگذاشتند. چند کتاب هم درآمد. تعدادی ترجمه و کمتر از آن تالیف. ترجمه ها سرنوشت درخشانی نیافتند. نمونه ی رسوای " چرندیات پست مدرن"، با همین عنوان موهن، ژورنالیستی و خاطر جمع، به فارسی ای ضعیف و بدخوان برگردانده شد، آن هم توسط مترجمی که قبلن "آمریکا" ی بودریار - نویسنده ای "پست مدرن" - را لت و پار کرده بود! متن سوکال به قدری مغلوط و جفنگ است و آن قدر مفروضات اشتباه و ساده انگارانه دارد که فقط می شود خواننده را ارجاع داد به خیل انتقاداتی که در دو زبان فرانسه( زبان اصلی کتاب) و انگلیسی نثارش شد. از این گذشته، انتخاب مترجمان فارسی زبان هم که انگار بیشتر دغدغه ی "آس رو کردن" و دهان حریف را دوختن دارند جای تامل دارد. منتقدان، اگر واقعن "منتقد" بودند و عیار نقدشان ارزنی برای شان اهمیت داشت، می توانستند بروند سراغ ترجمه ی " گفتمان فلسفی مدرنیته" ی هابرماس( فارغ از اینکه هابرماس بعدها نقدهایش را پس گرفت) یا خیل آثار مهم و مربوط دیگر، نه نویسنده ی کینه توز و جنجالی ای که نامش با Sokal Affair پیوند خورده... یک راه آدم حسابی تر و جدی تر هم این بود که پاسخ دریدا را به مهملات سوکال بخوانیم که در لوموند منتشر شد. دریدا آنجا نه فقط به قضیه ی "غم انگیز" و "غیرجدی" سوکال و بریکمون پرداخت و از این وسواس سطحی بر سر ملیت فیلسوفان انتقاد کرد- نکاتی که بارها عمیقتر و مفصلتر در سمینار های " ملیت و ناسیونالیسم فلسفی" به آنها پرداخت - بلکه برای چندمین بار تکرار کرد که در کارهاش هیچ جور "نسبی نگری" یا "نقد عقل روشنگری" وجود ندارد. ادعای دقیقی ست. کافی ست تنها کمی در متن هاش چشم ریز کنیم. همین هم فاصله ی برناگذشتنی اوست با مثلن فوکو. و این در مورد دلوز و لیوتار و لاکان هم مصداق دارد. در مورد هیولای زیبایی مثل بلانشو هم همینطور. کار بسیاری از این فیلسوفان "تشدید" و "تا سرحد پیش بردن" عقل روشنگری بود نه ویران کردن اش. کارشان تکثیر تفاوت های معقول بود نه از میان برداشتن تفاوت ها و رسیدن به قیاس پذیری مطلق. اینها درخشان ترین فرزندان روشنگری اند- وفادار به سنت یونانی پدرکشی اما نه آنقدر ابله که هم دست با غریبه علیه پدر بشورند. هم دستی با غریبه علیه پدر- با اسلام علیه روشنگری اروپایی- کار فعالان هیجان زده ی حقوق بشر و روزنامه نگاران سطحی و چپ نماهای پسااستعماریست که از نمد "پست مدرنیسم" برای خود کلاه دوخته اند نه کار این فیلسوفان.... ویران گری و واندالیسم فرهنگی کار آنهاست که در عالم ظریف فلسفه نرم و پاورچین گام بر نمی دارند و با فیلیای فلسفه بیگانه اند، لاجرم هر قدم شان ویرانی است.


@Kajhnegaristan