🔴 «روشنی» …. خیابان‌های اسولور خالی اند. پرده‌های پشت پنجره‌ها افتاده

🔴"روشنی"



خیابان های اسولور خالی اند. پرده های پشت پنجره ها افتاده. مردم خواب اند؟ شب از نیمه گذشته. از خانه ای سرو صدا می آید؛ از خانه ی دیگری صدای غذا خوردن. و هر صدایی که توی خیابان می پیچد این شب را بدل به روزی می کند که در تقویم نیست. وارد انباری زمان شده ای. چشم ات می افتد به تل روزهای مصرف نشده ای که زمین هزار سال پیش خوابانده بود برای روز مبادا. آدم روزش را ظرف بیست و چهار ساعت مصرف می کند- زمین تنها هر نیم سال. به همین خاطر هم چیزهای [توی انبار] دست نخورده مانده اند. به بوته های باغ بی باد و به قایق های شناور روی این آب های آرام، نه دست زمان رسیده نه دست کسی. دو شفق بر فرازشان به هم می رسند،بعد مثل ابرها از هم جدا می شوند و به قلمروی خود عقب می نشینند، و سرآخر تو را روانه ی خانه می کنند، با دست های خالی.


والتر بنیامین، قصه گو
( مجموعه ی داستانها)

@Kajhnegaristan