✅ شجاعت و تلگرام. مرتضی قدیمی | بی قانون

✅ شجاعت و تلگرام
مرتضی قديمی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon

کلاس شروع شده و پانی جون خیلی خوشحال و خندان انگار که شهروند کره‌شمالی باشد و از دیدار رهبر کره شمالی با رییس جمهور کره‌جنوبی در پوست خود نگنجد، وارد کلاس می‌شود و می‌گوید:
- hi everybody.

علت خوشحالی‌اش را نمی‌دانیم و بعد از گفتن هلو پانی جون، سیامک می‌گوید:
- what is the matter? You are so happy I think?

پانی‌جون پس از تکان دادن سرش گفت:
- yes I am. Because the telegram was cut off.

متوجه منظورش نمی‌شویم و همه با تعجب نگاهش می‌کنیم.
این بار مازیار سوال می‌کند و می‌پرسد:
- you are happy Because telegram was cut off?

پانی جون این بار هم سرش را تکان می‌دهد و وقتی این حد از تعجب ما را می‌بیند به فارسی می‌گوید چرا نه؟ واقعا چرا نباید از قطع شدن تلگرام خوشحال شد؟ سیامک که باورش نمی‌شود پانی جونی جدی است، می‌گوید واقعا به این دلیل خوشحال هستید؟ خب چرا؟ زندگی من الان یک هفته است رفته رو هوا. همه شاگردها برنامه جدید میخوان نمیتونم. قرص و داروهای بدنسازی هم همین‌طور.
پانی جون که از این حرف سیامک متعجب شده می‌گوید:
- oh. what a pity. are you body builder or Drug dealer?

احتمالا سیامک حوصله ادامه دادن بحث را نداشت که گفت:
Ok. You are right. I think it is better that we contact with cans.

پانی‌جون منظور سیامک از قوطی کنسرو را متوجه نشد و ابروها را بالا برد تا من توضیح بدهم دهه 60 و 70، بچه‌ها دو تا قوطی خالی کمپوت را برداشته و با یک نخ به هم ارتباط داده و داخل آن حرف می‌زدند و صدای همدیگر را وقتی با فاصله ایستاده بودند، می‌شنیدند.
حالا تعجب پانی جون بیش از قبل شده بود تا بی‌خیال ماجرای تلگرام شود و بگوید:
- Ok. It is none of my business. Waste your time and don’t read books, don’t travel, don’t watch movie, don’t listen to music. Just telegram.

بعد هم با عصبانیت گفت کتاب‌ها را باز کنید.
همین که خواست درباره گرامر جدید چیزی بگوید، خانمی با ریش و سبیل وارد کلاس شد و با خوشحالی و فریاد زد تونستم. تونستم. بعد هم نفس‌نفس‌زنان گفت به قول ادیسون اوره‌کا. اوره‌کا.
وقتی متوجه شدیم خانم منشی است که خودش را به آن شکل و قیافه درآورده، پانی جون پرسید:
- Why you got this shape?

خانم منشی هم که هنوز هیجانش کم نشده بود،گفت:
- I went to the stadium.

سودابه وقتی متوجه شد یکی از دخترهای داخل عکسی که منتشر شده خانم منشی بوده، جیغ زد و بلند شد بغلش کرد و گفت: اون تو بودی؟
خانم منشی هم جوابش را با جیغ داد: آره دیدی؟ ترکوندیم.
پانی جون در تمام این مدت تعجب‌زده بود و منتظر تا متوجه شود ماجرا از چه قرار است که من برای او که چند ماه است آمده ایران، توضیح دادم در ایران خانم‌ها نمی‌توانند بروند استادیوم.
واقعا هیچ جوابی برای او نداشتیم وقتی گفت:
- why?

بعد هم قبل از اینکه شروع کند به درس دادن، گفت:
- I think you are so desperate. I hope telegram would soon come to your life again.

بعد هم رو کرد به خانم منشی و گفت:
- I think you are so brave.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon