داستانهای روزنامه طنز بی قانون
✅ داستان زندگی نکبتبار یک عدد شایان. بهاره نوروزی | بی قانون.. تقریبا از زندگی ناامید شده بود
✅ داستان زندگی نکبتبار یک عدد شایان
بهاره نوروزی | بی قانون
@bighanooon
@DastanBighanoon
شایان تقریبا از زندگی ناامید شده بود. از سِمَت منشی اخراجش کرده بودن تا یه مرد سبیل کلفت بهجاش بیارن که تعداد پیلیهای شلوارش دو تا کمتر از رتبه هشت رقمی کنکور شایان بود(بیچاره بدشانس. کاش حداقل جاشرو به یه زيباروي موطلایی میدادن که فکر نکنه هیچ قابلیتی نداشته بلکه فکر کنه يه سري از قابلیتها رو نداشته). مدام از سمت پدرش با لفظ نرهخر خطاب میشد و البته پدرش معتقد بود که اگه 25 سال پیش بهجای بهدنیا آوردن شایان یه درخت زردآلو کاشته بود الان مفیدتر بود. کیف پولش مثل مغزش خالی بود. از ریخت و قیافهاش که نگم براتون، بنده خدا ترکیبی از دسته در یخچال و قالپاق پیکان مدل 45 بود. از نظر اخلاقی هم مثل ساعت هشت صبح روز شنبه بود همونقدر غیر قابل تحمل و مزخرف. شایدم براي همین کسی دوسش نداشت به خاطر همین اخلاقش.
با همه این قضایا معتقد بود شوهر کمه و خودش رو کیس مناسب ازدواج میدید بنابراین تصمیم گرفت ازدواج کنه. وقتی فهمید اگه ازدواج کنه، بهش یه وام 15 میلیونی هم اشانتیون میدن تصمیمش قطعی شد. پدر و مادرش مخالفت کردن ولی وقتی دیدن مصممه تصمیم گرفتن براش از یه شهر دیگه یا یه کشور دیگه و در صورت امکان از یه قاره دیگه دختر انتخاب کنن تا سراغ در و همسایه و فامیل نره و بعدا که چشمشون تو چشم آشنا میفته شرمنده نشن.
شایان در حالی که اصلا فکرش رو نمیکرد با کلی صرفهجویی 10 میلیون پول مجلس عروسیش شد ولی وقتی فکر میکرد که قراره پنج میلیون سود کنه جای هرگونه زخم و سوختگی در هرجای بدنش خوب میشد.
روز عقد به محض اینکه عروس بله رو گفت همینطور که انگشت عروس توی استامپ بود رفتن بانک و شایان گفت: وام ما رو بدین بریم بیزحمت. مسئول باجه بهش گفت اول باید توی سایت ثبت نام کنه و بعد مدارکش رو بیاره. چند روز بعد از مراسم عروسی دیگه شایان واقعا به وام احتیاج داشت چون 10 میلیونی خرج عیدی و کادوی تولد و روزگرد و ماهگرد و ساعتگرد ازدواجش شده بود و با این حساب شایان پنج میلیون هم بدهکار بود.
شایان رفت کافینت تا تو سایت ثبت نام کنه ولی به محض ورود شایان همهی بانکها ثبت نامشون رو بستن. شایان تقریبا زندگیش رو به کافی نت منتقل کرده بود. همونجا میخوابید همونجا غذا میخورد ولی چون چون کافینت دستشویی نداشت توی ساندویچی روبهرویی گلاب به روتون میرفت دستشويي. تا بالاخره نتیجه داد و تونست تو یه بانک پذیرش بگیره. فردای اون روز به بانک مراجعه کرد و گفت: 15 میلیون ما رو بدین بریم بیزحمت. مسئول باجه بهش گفت باید دو تا ضامن بیاره و از اونجایی که هیچ کس حاضر نبود ضمانت شایان رو بکنه، شایان به پارتیبازی رو آورد. شاید فکر کنید آدمای بد همیشه به سزای اعمالشون میرسن، شایان وقتی میاد 15 میلیونرو بگیره دزد به بانک میزنه، چهار تا گلوله توی صورت کج و کوله و خیارشور مانند شایان خالی میکنه و پولهاشم میدزده ولی اشتباه میکنید. چون اولا که دیگه علم پیشرفت کرده و همه کارت عابربانک دارن و پولشونو میریزن به حساب، دوما که شایان به وسیله پارتی موفق میشه بهجای 15 میلیون 15 میلیارد وام بگیره و الانم تو جزایر قناری داره از دیدن قناریا لذت میبره.
🔻🔻🔻
روزنامه طنز بی قانون (ضمیمه طنز روزنامه قانون)
👇👇👇
@bighanooon
@DastanBighanoon